مگومی با چشم هایی که از ترس و تعجب گرد شده بودن، یک قدم به عقب برداشت"ی-یوجی؟"
خط هایی که روی صورت و مچ دست هاش دیده میشد، نشون میداد که یوجی قرار نیست جوابش رو بده. نیشخندی که روی صورتش نقش بسته بود باعث شد مگومی، سر جاش خشک شه و تقریبا نفس کشیدن رو از یاد ببره. چطور ممکن بود یوجی کنترلش رو از دست بده؟
نگاهش به سمت جعبه ی کوچیکی که توی دستای یوجی بود،سر خورد و با دیدن سه قسمت از کف جعبه که حالت فرو رفته داشت و حالا خالی بود، متوجه شد که چه اتفاقی افتاده.اون احمق چرا هر سه تا از انگشت هارو خورده بود؟ مگه نمیدونست این خطرناکه!؟
"ببین کیو اینجا داریم!"
مگومی سرش رو بالا آورد و قبل از اینکه بتونه پلک بزنه، بدن یوجی توی فاصله ی چند اینچی از بدن خودش،قرار گرفته بود و میتونست نفس های گرمی که گردنش رو قلقلک میدادن رو به خوبی روی پوستش حس کنه" از آخرین باری که باهات حرف زدم خیلی میگذره... بزار ببینم... همون موقعی بود که قلب این پسره ی احمقو از توی سینش بیرون کشیدم!"
مگومی دست هاشو مشت کرد ولی قبل از اینکه حرکتی بکنه، سوکونا، مچ دستش رو گرفت و توی کم تر از چند ثانیه، اونو به طرف دیوار نسبتا قدیمیِ ساختمونِ مخروبه ای که توش بودن، پرت کرد.
"آخ..!" مگومی نفس عمیقی کشید و از سر جاش بلند شد. درد نسبتا آزار دهنده ای ، توی کمر و پشت سرش پخش میشد ولی حالا وقت فکر کردن به همچین چیزی نبود!
سوکونا با قدم های شمرده به سمت مگومی حرکت کرد "میخوام یه سوالی ازت بپرسم!". رو به روی مگومی ایستاد و انگشت اشارش رو زیر چونه ی مگومی کشید " حاضری برای نجاتش چیکار کنی؟"
مگومی نفسش رو حبس کرد و دندون هاش رو روی هم فشار داد" عصبانی نشو کوچولو، با هر حال، خودتم میدونی که از پس مبارزه با من بر نمیای!"
اینکه حرفش درست بود، باعث میشد مگومی به خاطر ضعیف بودن ، از خودش متنفر باشه. اون نمیخواست دوباره اتفاقی برای یوجی بیفته... نمیخواست دوباره شاهد مرگ کسی باشه که براش اهمیت داره...نمیتونست کاری نکنه و به سکوت ادامه بده ولی، اون چطور میخواست با سوکونا مبارزه کنه؟
" نترس، تا وقتی کاری که میگم رو انجام بدی، اتفاقی نمیفته." سوکونا نیشخند زد و انگشت اشارش رو از زیر چونه ی مگومی تا روی گردن و ترقوش کشید" چطوره؟"
مگومی مطمعن بود که تکون خودنش،توی این موقعیت،چیزی رو درست نمیکنه و ممکنه همه چیز رو خراب کنه... نه، نمیتونست اجازه بده دوباره اون اتفاق بیفته!
"چی میخوای؟"
سوکونا ابروشوبالا داد و با رضایت به مگومی نگاه کرد" ممکنه ازت بخوام کسی رو بکشی، میتونی انجامش بدی؟"
VOUS LISEZ
[One Shots]
FanfictionJust One Shots~ Fandoms: My Hero Academia Jujutsu Kaisen Others [Coming Soon] -WilliVamp I don't own the picture of cover, in parts and the characters. Enjoy.