part 16

7.4K 1.1K 211
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

***

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

***

***

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ با خنده کنار ساحل می دوید و مینهو  همراهش در بازی های بچگانه اش شراکت می کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


تهیونگ با خنده کنار ساحل می دوید و مینهو همراهش در بازی های بچگانه اش شراکت می کرد.
بالاخره پسر از خستگی ایستاد، خم شد و دست هاش رو به زانوهاش گرفت.
با دیدن مینهو که ازش کمی دورتره بلند خندید و گفت: -زودباش پسر! چرا انقدر کندی؟

مینهو بالاخره بهش رسید و نفس نفس زنان و نالان گفت: ¥تو خیلی پر انرژی هستی! من مثل تو نیستم بچه.

تهیونگ دوباره خندید و مینهو متوجه بود که اون خنده ها همه فیک و از سر ناراحتیه و حال پسر هنوزهم چندان خوب نیست.
مینهو آهی کشید و مثل تهیونگ که حالا در سکوت ایستاده بود، به دریا خیره شد.
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که صدای فین فین پسر کوچیک تر رو شنید.
برای دلداری دادنش دستش رو دور شونه اش حلقه کرد و زیرلب گفت: ¥ناراحت نباش پسر! درست می شه.

تهیونگ به سمت مینهو برگشت و دست هاش رو دور کمر هیونگش حلقه کرد.
سرش رو روی سینه اش گذاشت و به گریه کردنش با اون حالت مظلومانه ادامه داد.
مینهو نمی دونست چیکار باید بکنه و یا چی بگه فقط می تونست دستش رو متقابلاً دور بدنش حلقه و پشتش رو نوازش کنه.
دلش به حال تهیونگ می سوخت و به قدری از اون خرگوش و جوجه ی بنگتن عصبی بود که می خواست بره و سر هر دو رو به دیوار بکوبه.
اون همیشه چهره ی شاد پسر رو دیده و وقتی دیشب برای اولین بار با چهره ی گریون جلوی در خونه اش ظاهر شد واقعاً جا خورد.
انقدر شب قبل گریه کرده بود که مینهو تصمیم گرفت اونو با خودش به مهمونی شبانه ی دوستش ببره و بعد از مهمونی بزنه به دل جاده و ببرتش جیجو تا حال و هوای تهیونگ یکم عوض بشه.
¥گریه کن عزیزم! هیونگ پیشته. قول میدم کاری کنم اون دو تا خنگ به پات بیافتن.

تهیونگ حالا که آروم تر شده بود، با شنیدنکلمه ی خنگ لبخندی زد و برای تشکر گونه ی مینهو رو بوسید.
و این صحنه از چشم ساسنگی که همیشه دنبال تهیونگ بود، دور نموند و دختر با پوزخند از اون صحنه عکس گرفت.

***

با خشم گوشی اش رو به سمت دیوار پرتاب کرد و باعث شد جیمین توی جاش تکون محکمی بخوره و از بهت خارج بشه.
+لعنت بهت کیم تهیونگ! حالا کارت به جایی رسیده که با اون پسره تنهایی میری جیجو؟

جیمین دست به سینه و اخم کرده به دیوار زل زد و زیرلب گفت: ×انقدر عصبی نباش...

جانگ کوک به سمتش برگشت، بین حرفش پرید و با لحنی ملتمس گفت: +هیونگ! لطفاً بیا بریم جیجو.

×دیوونه شدی؟ با اتفاقی که افتاده الان همه امون زیر نظر خبرنگارها هستیم چطور می خوای بری جیجو؟ اصلاً تونستی بری می خوای چیکار کنی؟

جانگ کوک عصبی گفت: +می زنم اون پسره ی مینهو رو له می کنم، نمی زارم...

-تو به چه حقی می خوای دست روی دوست پسر من بلند کنی؟

هر دو با شنیدن صدای تهیونگ شوکه به سمتش برگشتند.
تهیونگ واقعاً اونجا بود؟

پایان پارت شانزدهم.

سلام خوشگلای من 💜🥰
من بزگشتم با پارت جدید 💕
خب این قسمت چندان چیز جالبی نداشت جز فاش شدن رابطه ی ته و مینهو ولی پارت بعد قراره پشم ریزون باشه 😁 منتظره پارت بعد باشید.

ووت و نظر یادتون نره خوشگلا 💜
دوستون دارم تا پارت بعد 🤩🤩

top or bottom? Where stories live. Discover now