سریع بسته رو باز کرد و به آلبوم قدیمی توی دستش خیره شد.
اخم کرد و آلبوم رو باز کرد.
عکس های نوزادی و یک یا چند سالگی از نامجون بود.
جین کمی خیالش راحت شد و نفس آسوده ای کشید.
لبخندی کمرنگ روی لبش نشست و به عکس ها با دقت نگاه کرد.
آلبوم رو با احتیاط ورق زد که ناگهان چشمش به عکسی با چهره های آشنا خورد.
نامجون با چهره ای خندون کنار دختر بچه ای بزرگتر از خودش و یک پسر بچه ی شاید یک ساله ایستاده بود.
با ابروهای درهم که نشون از تفکرش می داد، به پسر بچه نگاه کرد و زیرلب گفت: *چقدر آشناعه!یونگی درحالی که کمی از آب پرتغالش می نوشید، کنار جین که وسط سالن خشکش زده بود، ایستاد و کنجکاو به عکس نگاه کرد.
&اوه عکس هارو! این که تهیونگه! اینم باید خواهر بزرگترش یونجون باشه، آره خودشه شبیه نوناعه. اِ وا! اینم که نامجونه.یونگی با بی دقتی جمله ی آخرش رو گفت و جین لحظه ای حس کرد، صاعقه بهش برخورد کرده.
نامجون توی عکس خانوادگی تهیونگ چیکار می کرد؟
تا جایی که می دونست اون ها فامیل نزدیک نبودند.
چرا باید مادرِ تهیونگ همچین آلبومی براش بفرسته؟
نفسِ جین بند اومد وقتی یاد حرف های تهیونگ درمورد برادر گم شده اش گفته بود، افتاد.
بهت زده به سمت یونگی که اون هم حالا با چشم های گرد و شوکه زل زده بود بهش، برگشت.
یونگی دهن باز کرد و زیرلب فقط یک کلمه گفت: &فاک!*
تهیونگ کنار تختِ مادربزرگش نشست و به زن که رنجورتر از همیشه بود با بغض نگاه کرد.
مادربزرگش عزیزترین فرد زندگی اش بود.
اون زن درست مثل یک مادرِ مهربون از اون و خواهرش مراقبت کرد و به جایگاهی که الان هستند، رسوند.
همه ی زندگی و خوشبختی اش رو مدیون اون زنِ مهربون بود.
پشت دستِ مادربزرگش رو بوسید و زیرلب پرسید: -حالتون خوبه؟زن لبخند پر مهری به روی نوه ی زیباش زد.
¥وقتی تو کنارمی و چهره ی زیبات رو می بینم از همیشه حالم بهتر می شه، پسرم!تهیونگ لبخند خجلی زد و سرش رو پایین انداخت.
کمی سکوت کرد و همونطور که پشت دست مادربزرگش رو نوازش می کرد، نفس عمیقی کشید و گفت: -من و یونجون تصمیم گرفتیم و می خوایم تمام مدارکی که بر علیه میرا هست رو، پخش کنیم!مادربزرگش نگران دستش رو فشرد.
¥مطمئنی که می خوای این کار رو بکنی؟ اگه سهام کمپانی سقوط کنه، به خاطر جنجال های چند وقت پیشت، تو مقصر می شی! سهامدارها از این کارت خوششون نمیاد و ممکنه برای تو و آینده ی شغلی ات دردسر درست کنند.تهیونگ پوزخند کمرنگی زد و برای آروم کردن زن، گفت: -نترسید مادر! من امروز به میرا وکالت دادم. اون قراره فردا توی جلسه ی سهامدارها به عنوان رییس بعدی شناخته بشه. اینجوری هیچکس یقه ی من رو به خاطر اُفت سهام نمی گیره.
YOU ARE READING
top or bottom?
Fanfiction❌توجه این فیک چت تریسامه. کاپل اصلی: مکنه لاین _ تهیونگ سنتر کاپل فرعی: namjin, sope ژانر: عاشقانه، طنز، فلاف، اسمات... وضعیت فیک: کامل شده.