هر دو در سکوت و بهت زده به پسر که بالاخره بعد از گذشت بیست و چهار ساعت به خوابگاه برگشته زل زدند.
تهیونگ اخم غلیظی کرد و دست به سینه گفت: -نگفتی چرا می خوای دوست پسرم رو بزنی؟جانگ کوک خواست جواب بده که جیمین سریع اون رو عقب کشید و گفت: ×ما فقط نگرانت شده بودیم ته! ترسیدیم مینهو بلایی سرت بیاره.
تهیونگ با بغض نگاهش رو از اون دو تا گرفت و به خودش توی ذهنش کلی بد و بیراه گفت که چرا مثل پسر بچه ها با شنیدن اون جمله قلبش شاد شده و توهم زده شاید اوناهم بهش حسی دارن.
-مینهو همچین آدمی نیست! دفعه ی آخرتون باشه که پشت سرش بد و بیراه می گید.تهیونگ بعد از اتمام حرف هاش به سمت اتاقش برگشت و جانگ کوک با حرص گفت: +چرا نزاشتی اعتراف کنم که دوستش داریم؟
جیمین چشم غره ای رفت و گفت: ×تو این اوضاع بلبشو؟ عقلت به کار بنداز تو این موقعیت اگه هر حرفی می زدیم تهیونگ می زد شتکمون می کرد!
جانگ کوک با ناراحتی آهی کشید و روی تختش نشست و زانوی غم بغل گرفت.
کاش این دردسر بدون هیچ مشکلی رفع می شد البته کاش...***
(یک هفته بعد)تهیونگ و هوسوک با گریه وسایل پسر کوچیک تر رو جمع کرده و توی چمدونش چیدند.
تهیونگ به خاطر رسوایی پیش اومده و نامه ی بعضی از نتیزن ها برای اخرجش، داشت از گروه حذف می شد و طبق دستور کمپانی باید هر چه سریع تر خوابگاه رو ترک می کرد.جین فین فینی کرد و غذای مورد علاقه ی دونسنگش رو برای آخرین بار درست می کرد.
نامجون هم به همراه جانگ کوک و جیمین به دیدن بنگ شی هیوک رفته بود تا آخرین تلاش هاش رو برای نگه داشتن تهیونگ بکنه.
همه اعصابشون داغون و حالشون گرفته بودو حتی یونگی بیخیال هم یک گوشه از اتاق تهیونگ نشسته و با غصه به ته ته کوچولو و گریون نگاه می کرد.
آخرین وسیله اش روهم داخل چمدون گذاشت و بعد از بستنش اون رو کنار بقیه چمدون هاش گذاشت.
تهیونگ به هوسوک نگاه کرد و زیرلب نالید: -هوبی هیونگ!هوسوک سریع اشک هاش رو پاک کرد و تهیونگ رو محکم در آغوش گرفت.
یونگی با دیدن بغل اون دو نفر به سمتشون رفت و اون هم خودش رو بین دست های بهم حلقه شده اشون جا داد.
جین زیر قابلمه رو خاموش کرد و به اتاق تهیونگ رفت و با دیدن بغل سه نفره اشون اون هم بهشون ملحق شد و هر چهار نفر شروع به گریه کردند.
جدایی بعد از چندین سال براشون سخت بود و هیچ کدوم نمی تونستند اون جدایی رو باور کنند.
با پیوستن سه نفر دیگه که تازه از راه رسیده بودند بالاخره بغل هفت نفره اشون تکمیل شد.
بعد از دقایقی سکوت و آبغوره گرفتند از هم جدا شدند که نامجون گفت: =تهیونگ! راستش بنگ شی هیوک گفت...تهیونگ سرش رو تا آخرین حد ممکن پایین انداخت و دوباره لب هاش لرزید؛ پس به طور رسمی اخراج شد و حتماً تا حالا بیانیه اش هم پخش شده.
جین با دیدن تته پته کردن نامجون با حرص گفت: *جون بکن آجوشی! اون چی گفت؟
YOU ARE READING
top or bottom?
Fanfiction❌توجه این فیک چت تریسامه. کاپل اصلی: مکنه لاین _ تهیونگ سنتر کاپل فرعی: namjin, sope ژانر: عاشقانه، طنز، فلاف، اسمات... وضعیت فیک: کامل شده.