june 7th 2013

40 5 4
                                    

سلام.. سلام.. صد تا سلام. من فقط محض دلتنگی اومدم یه سر به قسمت آخر گود یرز زدم.. دلم طاقت نیاورد و دارم دوباره مینویسم.. خوندن رو شروع کنین.. اگه میخواین از سه چار قسمت قبل بخونین. با همه ی عشقم براتون مینویسم.. سالم بمونین و با خودتون مهربون باشین♡

***
"پیشنهاد چی؟"

"نتونستم جلوی خودمو بگیرم.. معذرت میخوام. میدونم که خرابش کردم. آه فاک.. ببخشید"

پری دستامو گرفت. احتمالا به خاطر اینکه ممکن بود چشمام از حدقه بزنه بیرون

"این شر و ورا چیه دیگه؟"

من گفتم.. من الان اصلا کنترلی روی رفتار و حرفام ندارم

"زین.. آم.. لازم نیست اونطوری کنی. ببخشید من.. من چیز زیادی نمیدونم"

"کی اینو بهت گفت پری؟"

من شونه های پری رو محکم گرفتم.. اون یکم انگار داشت اذیت میشد

"آم زین.. ول کن"

"بگو"

من تقریبا داد زدم و تکونش دادم

"هیلی گفت.. گفت که سورپرایزه و نگم ولی نتونستم"

"هیلی.."

"نمیخواستم.."

پری گفت و من ولش کردم. رومو ازش برگردوندم و سرمو تو دستام گذاشتم. فکر نمیکنم الان فرصت مناسبی برای توضیح دادن واقعیت به پری باشه. یکم دیگه ام صبر میکنیم.. اول باید بفهمم این چرا این شایعه چرت و پرتو درست کردن

"هوففف.."

"زین.. خوبی؟"

پری اومد جلوم

"آره عزیزم.. من یکم ناراحتم که.. آه خب. میگم میشه.. میشه بعدا برات توضیح بدم؟ الان وقتش نیست.. بعدا مفصل حرف میزنیم"

اون یکم با گیجی بهم نگاه کرد ولی فکر نکنم مخالفت کنه

"آره حتما.. یعنی.. منم دیگه باید میرفتم خیلی وقت ندارم. اومدم فقط بیام پیشت که.. فکنم اصلا نباید میومدم. ببخشید.. مهم نیست ولش کن.. بهم زنگ بزن"

اون هول شده بود.. فکنم ترسوندمش

"پری"

من دستشو گرفتم.. اون نمیدونه چقدر عذاب وجدان دارم

"منو ببخش.. نمیخواستم داد بزنم سرت"

"نه عیبی نداره"

من بغلش کردم. محکم

"تقصیر تو نیست.. هیچی تقصیر تو نیست پری"

"باشه.. خیلی خب"

اون فقط آروم با دست میزد پشتم

"من میرم.. حالت که بهتر شد، میام پیشت دوباره.. مواظب خودت باش"

پری رو پنجه هاش وایساد و آروم لبمو بوس کرد

Good Years [Zayn Malik]Where stories live. Discover now