May 23rd 2013

92 19 14
                                    

خب بچه ها این چپتر مقدمه ای هست از مهم ترین اتفاق این داستان و چیزی که احتمالا همه منتظرش بودین.. ازین به بعد داستان یکم دراماتیک تر و ناراحت کننده است ولی دگ خیلی پررو شدیم چهل قسمت عشق و حال بود:) وقت گریه اس.. راستی مواظب باشین و جون ناموستون نرین بیرون-_-
***
Zayn's P.O.V
"این دیگه آخریشه.."

هری پرید هوا

"آخ خداروشکر"

من گفتم و از پنجره هواپیما بیرونو نگاه کردم

"از برلین یه راست میریم خونه"

لویی دستشو دراز کرد و تو هوا تکون داد مثل یه جت

"زین؟"

لیام پرسید. اون خیلی وقته که میخواد یه چیزی بگه ولی هیچی از دهنش بیرون نمیاد

"بله؟"

"میدونی پری کی میره تور؟"

"نمیدونم. فکنم هفته بعد"

"کی میخوای بهش بگی؟ یعنی راجب.."

"قبل ازینکه بره باهاش قرار میزارم و براش تعریف میکنم"

"داری بدترین موقع رو واسه اعتراف انتخاب میکنی"

لیام سعی کرد کاری کنه تا به چشماش نگاه کنم اما من نمیخوام. نمیتونم

"میگی چیکار کنم؟ وایسم تا از تور برگرده؟"

من یکم کنایه ای گفتم

"نه. نمیدونم کی؛ ولی الان درست نیست به نظرم"

"منم نگفتم الان گفتن روز قبل رفتنش"

من دستمو تو موهام کشیدم. دارم عصبانی میشم.. به اون چه ربطی داره؟!.. اگه انقدر به پری اهمیت میده بهتره باهاش ازدواج کنه.

"بچه بازی در نیار زین تو منظورمو فهمیدی"

لیام پاشد و انگشتشو سمتم گرفت

"هی بچه ها دعوا نکنین"

لویی که تازه متوجه مکالمه ما شده بود گفت

"لیام بگیر بشین"

نایل دست لیامو گرفت

"تو اینطوری شغلشم نابود میکنی.. این روش تاثیر میزاره. اگه یکم وجدان داشته باشی اینکارو باهاش نمیکنی"

"نظرت چیه الان زنگ بزنم؟"

من داد زدم و گوشیو جلوش تکون دادم

"بچه ها این چیزی نیست که ما سرش بحث کنیم خواهش میکنم"

هری داد زد

"اوه هری هیچوقت ما سرش بحث نمیکنیم. همیشه همتون میاین با من دعوا میکنین هیچکدوم از من حمایت نمیکنیم"

"این درست نیست"

نایل گفت

"اینجا چه خبره؟"

Good Years [Zayn Malik]Where stories live. Discover now