صبح روز بعد خدمتکار های چانیول با دست پر به اتاقش اومدن
_اعلیحضرت خانم های جوان یکم بعد میرسند باید شما برای صبحانه خانوادگی و ملاقات با بانو ها آماده بشید
چانیول چشم های خابالوش رو به هم فشار داد و باشه ای زیر لب گفت و به سمت حموم رفت بعد دوش آب سرد رو به سرش باز کرد بعد از چمد دقیقه دوش بیرون اومد و خدمتکار ها سریع دست به کار شدن و چانیول رو عین شاهزاده جذاب آماده کردن چانیول با بادیگارد رسمیش به سمت تالار غذا خوری راه افتادن بادیگارد چانیول رو به سمت میز خانوادگی فرستاد و چانیول به سمت مادرش رفت
_صبح بخیر مادر و گونه مادرش رو بوسید
_صبح بخیر پسرم خوب خوابیدی؟
_بله
بعد به سمت پدرش که روزنامه میخوند تعظیم کرد
_صبح بخیر پدر
و پدرش کمی از چایی رو مزه مزه کرد
_صبح بخیر
چانیول روی صندلی نشست و مشغول خوردن شد و توی تبلتش اخبار رو چک کرد
_عزیزم برای اومدن خانم های خوشگل هیجان نداری؟
چانیول با دهن پر سرش رو بی طرفین تکون داد و بعد از تموم کردن غذای تو دهنش ادامه داد
_زیاد نه
مادرش اخمی کرد و به پدر چانیول نگاه کرد پدر چانیول پادشاه بدون اینکه سرش رو از روزنامه بلند کنه
_این آینده توعه پس باید برات مهم باشه
چانیول سکوت کرد
_ممنون بابت غذا
و بلند شد و تعظیمی کرد و به سمت تالار اصلی قدم برد صدای همهمه دختر های منتخب رو میتونست بشنوه با خودش گفت اگه این انتخاب پدرمه باید بهش اطاعت کنم و در رو باز کرد و وارد تالار شد دختر ها با لباس های رنگارنگ و به چانیول تعظیم کردند و چانیول شروع کرد به حرف زدن
_من شاهزاده پارک هستم و از آشنایی با شما بسیار خوشنودم امیدوارم لحظات خوشی رو کنار هم بگذرونیم و شما خوب اطلاع دارید که من فقط باید یه نفر از شما ازدواج کنم... من پرونده و مشخصات همتون رو خوندم و امیدوارم بزودی بتونم اسم همه شما رو حفظ کنم با خوندن پرونده های شما من چند نفر رو انتخاب کردم که حذف کنم اسم کسانی که میخونم رو اینجا بمونن و کسانی که نخوندم به سمت اتاق هاشون بروند و موقع شام میبینمتون
چانیول سمت ۱۱ نفر از دختر هارو خوند و اونا موندن و بقیه به سمت اتاق هاشون رفتند چانیول به سمت دختر هایی که تو اتاق بودن نگاه کرد
_ متاسفم اما باید شما رو حذف کنم علایق و یا استایلتون با تاپ مورد علاقه من جور نیست بازم متاسفم
همه دختر ها سر در گم شدن و بعضی هاشون گریه میکردن یکی از دختر ها با شتاب اومد جلو و دست های چانیول رو گرفت
_شاهزاده...من واقعا قول میدم کاری کنم که مورد علاقه شما بشم لطفاا... لطفااا بزارید بمونم
بادیگارد های کنار چانیول دختر رو از چانیول دور کردن چانیول ادامه داد
_متاسفم امیدوارم موفق باشید امشب رو از قصر لذت ببرید و به خدمت کار ها میگم غذاتون رو به اتاق هاتون بیارن دختر ها به سمت اتاق هاشون راه افتادن و بعضی هاشون زیر لب "این چه کاریه" دوست داشتم بیشتر اینجا بمونم" و... چانیول هم به سمت اتاقش رفت و نفس عمیقی کشید
ادامه دارد....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
حمایتش کنید لایک و کامنت یادتون نره :)
YOU ARE READING
Selection
Fanfictionشاهزاده پارک چانیول تنها وارث و فرزند خانواده سلطنتی که به سن ۲۰ سالگی رسید باید رسم عجیب خانوادگی را انجام دهند تا بتواند ملکه خود را پیدا کند ۳۵ دختر از سراسر کشور به قصر میان تا با شاهزاده آشنا بشن و شاهزاده با یکی از دختر ها ازدواج کند تا که...