" پارک چانیول شاهزاده و مدل کشور به بیست سالگی پا گذاشت و الان موقع این رسیده که از سراسر کشور دختر هایی در انتخاب همسر شرکت کنند...تا همین الان هزار نفر نام خودشون رو ثبت کردند..."
تبلت تو دستش رو روی مبل رو به روش پرت کرد و نفسش رو بیرون داد و چشم هاش رو بست
_شاهزاده باید برای عکس برداری بریم
شاهزاده اخمی کرد و از مبل راحتی بلند شد نفسش رو بیرون داد
_بریم
از ساختمان خارج شدن و سوار لیموزین شیک سلطنتی سوار شدن بعد از بسته شدن در ماشین صدای دختر هایی که با دیدن شاهزاده جیغ میکشیدن خفه شنیده میشد منیجر رو به راننده
_راه بیوفت
بعد سمت شاهزاده برگشت
_شما بعد عکس برداری به قصر میرین و دختر ها فردا قراره به قصر برسن
شاهزاده چشم هاش رو چرخوند
_علاقه ای بهشون ندارم
منیجر بعد از اینکه پنجره کوچک راه ارتباط با راننده رو بست
_چانیوالا تو باید اینکار رو انجام بدی...این یه سنت خانوادگی هست
_هیونگ من هنوز آمادگی ازدواج ندارم و باید با دختری که نمیشناسم ازدواج کنم؟؟
_چانیول برای همینه که تا ۶ ماه باید تو قصر زندگی کنن
_حالا هرچی
هدفونشرو روی گوشهاش گذاشت و چشم هاش رو بست
_مثل همیشه لجباز...
_هیونگ دارم میشنوم
تو همون حال و چشم های بسته خطاب به منیجر گفت
منیجر پوفی کشید و به بیرون خیره شد
بعد از یک ساعت از محل عکسبرداری بیرون اومدن و به سمت قصر حرکت کردند و چانیول بدون توجه به منیجر مستقیم به سمت اتاقش رفت لباس های مد روز و راهتیش رو پوشید و به سمت آشپزخانه قصر رفت آشپزخانه قصر محل مورد علاقه اش بود در رو با پاش باز کرد و روی صندلی ولو شد
_هیوووونگگگگ...گرسنمهههههه
_خفه بگیر پارک تو همیشه گرسنته
پسری که با شاهزاده اینطوری حرف زد دوست صمیمی اون کیونگسو بود که بهش دی او میگفتن دوست صمیمی بعدیش تو آشپزخانه سوهو بود اون دو تا آشپز های خیلی حرفه و آشپز های مخصوص خانواده سلطنتی بودن که چانیول عاشق طعم غذا هاشون بود و اونا از بچگی تو قصر زندگی میکردن و با چانیول بزرگ شده بودند
_چانیولا دلت چی میخواد بگو واست بپزم
_سوهو هیونگ تو واقعا مهربونی...دلم دوکی بوکی و نودل آماده میخواد
قیافه سوهو از حالت مهربانی به قیافه خشمگین تغییر یافت
_اونا رو خودت میتونی پزی پسر احمق
_یاااا هیونگ من شاهزاده ام هاا
_باشه بابا فهمیدیم برو از اونجا نودل کاسه ای بردار آب جوش بریز توش دوکی بوکی رو من آماده میکنم خودم
چانیول باشه ای گفت و به سمتی سوهو گفت رفت در کمد رو باز کرد و طعم آتشین رو انتخاب کرد و داخل ماکروفر گذاشت آشپز های زن دیگه پچ پچ میکردن
_وای خیلی جذابه _خوشبحال زنش... و هزار جور حرف دیگه تو همین فکر ها بود که صدا دی او به خودش برگشت
_پارک اونو بخوری میمیری تندیش خیلی زیاده
_نه هیونگ خوبه خوشم میاد
به طرف یخچال رفت و دوتا سوجو برداشت نودل رو برداشت و روی صندلی نشست و سوهو هم دوکی بوکی های چانیول رو جلوش گذاشت
_میگم پارک به بابات بگو یکم به فکر ماها باشه اتاقهامون خیلی بده
چانیول با دهن پر
_نگران نباش هیونگ وقتی خودم پادشاه شدم براتون از اتاق های وی آی پی میدم از همون هایی که اون دختر های سوسول قراره بیان
_چانیول یکی از اونا قراره زنت بشه
_اهمیت نمیدم
_چانیول زندگی شخصی تو به ما مربوط نیست ولی خواهشا تصمیم درست رو بگیر
_اوکی هیونگ
بعد از تموم کردن غذاش از هیونگ هاش خداحافظی کرد و به سمت اتاقش رفت
ادامه دارد....
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
سلام سلام 🤗 اینم از پارت اول فیک سلکشن
وت و کامنت یادتون نره اگه میخوایین از پارت های بعدی این فیک با خبر بشین این فیک رو تو کتابخونه تون سیو کنید 💗
YOU ARE READING
Selection
Fanfictionشاهزاده پارک چانیول تنها وارث و فرزند خانواده سلطنتی که به سن ۲۰ سالگی رسید باید رسم عجیب خانوادگی را انجام دهند تا بتواند ملکه خود را پیدا کند ۳۵ دختر از سراسر کشور به قصر میان تا با شاهزاده آشنا بشن و شاهزاده با یکی از دختر ها ازدواج کند تا که...