Taehyung POVتا چشمای متعجبم رو از صفحه گوشی به صورتش دادم به یک ثانیه نکشید که به سرعت پا به فرار گذاشت... بهت زده نگاهمو به پیامی دادم که روی اسکرین گوشیم تایپ کرده بود!
«متاسفم...ولی از الان به بعد این گوشی برای من میشه !! »
_هـــــی...دزدددد!
با تمام سرعت به سمت درخت ها دوید..سعی کردم دور و برم رو نگاهی بندازم تا بتونم از کسی کمک بخوام و اون پسره ی دزد رو گیر بندازم اما جز سکوت توی پارک و صدای قدم های خیس اون پسر که با سرعت ازم دور میشد، چیزی شنیده نمیشد...
بلاخره از شوک صحنه ی روبه روم درومدم و پاهای خشک شده مو از رو زمین تکون دادم!!_هـــــی پســــره ی دزد...وایستـــــا..!!
خیلی دور نشده بود که دنبالش شروع کردم به دویدن.. میتونستم پیش خودم اعتراف کنم که چابکی و استقامت بالایی داشت!..
اون پسره ی دزد سرعتش از من خیلی بیشتر بود و همین که بین درخت ها تغییر مسیر میداد ، تو اون تاریکی و زیر بارون دنبال کردنش رو برام سخت تر کرده بود.._هی عوضـــی!! ... گوشیمو پس بده...!
جز صدای فریاد های من که بین درخت های بلند کاج ، پژواک میشد هیچ صدای دیگه ای شنیده نمیشد...
برای رسیدن بهش نفس کم آورده بودم!... اون پسر همچنان بدون اینکه سرعتشو کم کنه میدویید وازمن دور میشد.. با هر هوای سردی که وارد ریه هام میکردم ، پهلوی راستم به شدت تیر میکشید...
دیگه قدرت دویدن دنبال اون پسره ی دزد رو نداشتم!_هی پسر...من...من دیگه نمیتونم!..خواهش میکنم...وا..یسا!
شمرده شمرده لب زدم و رو زانوهام خم شدم... با دستم محکم پهلومو چنگ زدم ...به دور و برم نگاه میکردم...اطرافم پر از درخت بود..درختای بلند با تنه های کلفت و ضخیم..
نگاهمو به پشت سرم دادم تا بتونم راهی که ازش اومدم رو تشخیص بدم.
به هیچ عنوان دوست نداشتم توتاریکی شب و وسط انبوه درخت های مشابه این جنگل گم وگور بشم!دستی توی موهای خیسم کشیدم و نفسمو کلافه بیرون هدایت کردم!..اما انگار کار از کار گذشته بود!
تک تک اون درخت ها هیچ تفاوتی با همدیگه نداشتند...تنه های بلندشون یکی بعد از دیگری تا انتها ادامه داشت...هوا تاریک بود و حتی نور ماه هم نمیتونست از لابه لای برگ درخت ها، اون منطقه رو روشن کنه..
چشمامو ریز کردم و درحالی که نفس نفس میزدم ، به درختی که کنارم بود تکیه دادم...
نگاه ناامیدمو به اطراف چرخوندم.. شاید الان میتونستم بگم که کاملا گم شده بودم!
تقصیر خودته پسره ی ساده لوح!..
نباید به برق اون چشم ها اعتماد میکردی!
YOU ARE READING
𝙂𝘼𝙈𝙀 𝙍𝘼𝙉𝙂𝙀 | 𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆 𝐯𝐞𝐫
Action«بار گناه هات خیلی زیاده تهیونگ!..انقدر زیاد که حتی نمیدونم به خاطرش خشابم رو با چندتا گلوله پر کنم! ~.~.~.~.~.~.~.~.~.~ «اگر همون شب گذرت به اون پارک جنگلی نمیوفتاد...اگر به صدای گریه های جونگکوک که هرشبُ هرشب سمفونیِ غم انگیزِ اون سیچئونِ نفرین ش...