Hell Charmer Pt3

581 97 57
                                    

نگاه مبهوتم روی پسری که روبه روم ایستاده به گردش درمیاد. تصور من از برادر ناتنیم پسری مغرور و افاده ای بود که به هم خوردن خط اتوی شلوارش میتونه تا آخر روز اعصابش به فاک بده و این... یه نمونه ی بی‌نقص و جذاب از یه بدبوی واقعیه!
پوست سفید و صاف، موهایی که بغل سرش تراشیده شده و مابقی با رنگ آبی و نقره ای هنرمندانه هایلایت شده. چشم هایی که برق شیطنتش اولین چیزیه که نگاهتو مجذوبش میکنه، بینی کوچیک و لبهای سرخ و برجسته که با دوتا پیریسینگ کوچیک براق جلوشون دوچندان شده. با سرانگشت موهای ریخته شده روی صورتشو کمی کنار میزنه و نگاه من روی شکستگی محو گوشه ی ابروش که کمی با نگین کنارش فاصله داره میشینه. تیشرت سفید جذب با خطوط درهم مشکی و شلوار جین تیرش بدجور به تنش نشسته... اندام ظریفشو از نظر میگزرونم و.... خدایا... این واقعا یه پسره؟ این همه زیبایی برای یه پسر زیادی نیست؟ حتی دخترایی که تا الان دیدم هم اینقدر سکسی نبودن... اوه.... فاک... من دارم درباره ی برادرم این فکرارو میکنم؟
ولی... مگه تقصیر منه که پسری که روبه روم وایستاده بیش از حد جذابه؟!
لبهاش ذره ذره به سمت پوزخندی کج میشن و بعد صداش که رگه هایی از تمسخر و خنده توش موج میزنه به گوشم میرسه : پسرا میدونم زیادی جذابم ولی خسته ام هستم. اگه میخواین به خیره شدن ادامه بدین من مشکلی ندارم فقط تا رسیدن به ماشین صبور باشین هوم؟
با این حرفش حس میکنم چیزی شبیه پتک میخوره توی سرم.. تنک گاد ... دیدار اول از این ضایع تر نمیشد!
بی توجه به درگیری های درونیم لبخند کجی میزنم : متاسفم... فقط... یکم سورپرایز شدم
خیره به چشمام میگه : با حرفایی که شنیدم حدسش آسون بود
دستشو به سمتم دراز میکنه : پارک جیمین. از دیدنت خوشحالم
دستشو میگیرم و بی اختیار به خاطر گم شدنش توی دستم لبخند نامحسوسی میزنم: کیم تهیونگ. منم خوشحالم که بالاخره دیدمت
نگاه تیزش روی جونگکوک که توی سکوت به ما خیره شده میشینه. باورم نمیشه که چند دقیقه ی کامل ساکت بوده باشه! این پدیده رو کمتر کسی شانس دیدنشو پیدا میکنه.
جیمین : و شما؟
جونگکوک با لبخند دستشو پیش میبره : جئون جونگکوک. تنها دوست تهیونگ.
چشم غره ای بهش میرم که به هیچ جاش نمیگیره
معارفه که تموم میشه جیمین خطاب به هردومون میگه : ماشین کجاست؟
جواب میدم : بیرونه. بریم.
سری تکون میده و دسته ی چمدونشو میکشه که جلو میرم و از دستش میگیرم.
سوالی نگاهم میکنه. توضیح میدم : خسته ای. خودم برات میارم.
سوت کوتاهی میزنه : واو! چه جنتلمن!
همینطور که بی قیدانه راه خروجیو در پیش میگیره خطاب بهم میگه : حس لیدیای دهه ی 50 بهم دست داد.
جونگکوک تکخندی میزنه : رفتارشو با نامزد عتیقش ندیدی
پس گردنی بهش میزنم : خوبه خواهر خودته اینقد بهش لطف داری
جیمین نگاه بی حسشو بهم میده : مامان نگفته بود ازدواج کردی
دسته ی چمدونو تو دستم جابه جا میکنم : ازدواج نکردیم
فعلا نامزدیم
بدون هیچ تغییر حالتی تو صورتش دستشو بالا میاره و تیکه موی لجبازو کنار میزنه
دیوونه شدم که دلم میخواد دستمو ببرم توی موهای خوشرنگش و همشو به هم بریزم؟
وات د فاک کیم تهیونگ؟
_ سالن خیلی شلوغه. بیاین بریم
با صدای جونگ کوک به خودم میام و نگاهمو از برادر ناتنیم میگیرم
بی هیچ حرفی دنبال اون دو نفر به سمت خروجی میرم.

.................................

با یه دستم فرمونو گرفتم و دست دیگمو با ژست همیشگی لب پنجره تکیه دادم
نسیم ملایمی موهامو به هم میریزه
سکوت حاکم به فضای ماشینو تنها صدای آروم موسیقی کلاسیک میشکنه
از اینه زیر چشمی به جیمین نگاه میکنم که تکیه کرده و چشماشو بسته
جونگکوک بدجور توی فکره و..... باورم نمیشه امروز اینقدر کم حرف شده
توی فکرم ک چشمای جیمین باز میشه و برای چند ثانیه نگامون با هم تلاقی میکنه
چشممو از اینه ی ماشین میگیرم و نگاهمو به مسیر میدم
جونگکوک بالاخره سکوتو میشکنه

..........

هی لاولیام
بالاخره برگشتم
ساری واسه این تاخیر طولانی
این پارت کم بود ولی اگه حمایت کنید امشب یه پارت طولانی آپ میکنم
ممنون که باهام موندین ♥️

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 11, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Hell charmer Where stories live. Discover now