یک نامه ...
یک نامه توی شبی که من دست هام به خون آلوده شده بودبه دستم رسید ...
من مطمئن بودم که هیچ کس از این قتل باخبر نخواهد شد ...
ولی این نامه چیزی دیگری میگفت ...
من این خط و میشناختم ... مال خوش بود
نوشته بود ... 《 کمکم کن میخواد منو بکشه 》
وقتی به پاکت نامه نگاه کردم دیدم ...
جای گیرنده و فرستنده رو جابه جا نوشته ...
و حالا کنار من غرق در خون دراز کشیده ...
^_^《پایان》
YOU ARE READING
Book Shop
Short Storyهمه چیز از تولد یک داستان شروع شد ... 🌃 یک شروع سخت با پایانی غمگین ...🌌 ●این کتاب مجموعه از اولین نوشته های من ... شاید خوشتون بیاد شاید هم خوب نباشند من فقط میخوام بدونم در این زمینه استعدادی دارم یا نه ... کمکم کنید بفهمم🎭🌙