(Two))

32 5 0
                                    

لو_ما داریم با همون سیستم لیام پین رو به فاک میدیم
زی نیشخندی زد و گفت
زی_حتی تصور قیافه ش در اون لحظه باعث میشه انرژی بگیرم!
لو_ با جلو در ایستادن و تصور قیافه ی اون یارو پین فقط داری وقت تلف میکنی پس تن لشو بکش کنار
صدا لو که پشتش ایستاده بود توی گوشش اکو شد!
زی_لو من اگه قرار باشه روزی تو رو بکشم اول دست پاتو قطع میکنم که اینقدر بی سر صدا پشت سر من ظاهر نشی!
صدای نازک لو دوباره تو گوشش پیچید
لو_اووو مالیک اگه من نبودم تو الان برای بار هزارم بخاطر نداشتن من خود کشی میکردی!
سرشو از دست حرف های لو تکون داد و از جلوی در کنار رفت  ابرویی بالا انداخت و گفت
_اعتماد به نفس قابله تحسینه
لو همراه با نیشخند سعی در باز کردن قفل در داشت بعد از باز کردن در زمزمه کرد
لو_بلاخره هرکسی لویی تامیلنسون نیست 
و خنده کرد وارد اتاق تاریکش شد زی سرش رو تکون داد و پشت سرش وارد اتاق شد و گفت
زی_اینم اضافه کن که هرکسی دوست زین مالیک نیست
                            
                            ((Zayn))

و دست هامو داخل جیبم کردم لو رفت رو صندلی نشست و سیستم روشن کرد بدون اینکه نگام بکنه گفت
لو_زی الان کار مهم تری بجای خودشیفته بازی داریم پس بیا اینجا
دستم گذاشتم رو کلید برق ،برقو روشن کردم و گفتم
زی_تو هنوز عادت نکردی تو تاریکی نشینی؟ چشات داغون میشه
لو_ زین فقط بیا اینجا!
خنده یی کردم و صندلی کنارشو کشیدم بیرون و نشستم کنارش و به مانیتور خیره شدم چند ثانیه بعد سکوت سنگینی اتاق رو برداشت فقط صدای دست های لو که رو کیبورد با سرعت حرکت میکرد پیجده بود تو اتاق، نگاهمو از رو مانیتور برنداشتم که متوجه بشم داره چکار میکنه،اووو مثل اینکه سیستم پین رو داره هک میکنه چشمام برق زد دستام قفل هم کردم و با دقت بیشتر نگاه کردم چند گزینه رو زد و صفحه رمز امنیتی بالا اومد رمز رو زد و دکمه Confirmation (تایید) رو کلیک کرد لعنتی اگه کد رو پس بزنه لو میریم! و سیستم هشدار میده!، لویی با دستش رو میز ضرب گرفته بود و اپلود صفحه به کندی پیش میرفت یک در صد دو صد!، اخمام رفته بود توهم صدا ضرب گرفتن لویی
هم رفته بود رو مخم، طاقتم تموم شد با دست زدم پشت دستش 
لو_آخخخخخ معلومه چه مرگته
اینو ،رو به من وقتی داشت پشت دستش رو با دست دیگه ش ماساژ میداد گفت
منم خیره شدم بهش و گفتم
_ضرب گرفته بودی رو میز رفته بود رو اعصابم!
لو_زین تو مریضی!
_تو که مریض تری یادت نرفته بخاطر اینکه انگشت شصت پای مایکل رفته بود رو مخت قطعش کردی! پس منم الان میتونستم دست تو رو از مچ قطع کنم
لو_زیییییییییییـن اون واقعا انگشتش که هعی تکونش میداد رفته بود رو اعصابم! اگه اینطوریه منم باید زبون تو رو ببُرم!
اخم عمیق تر کردم و گفتم
_موهای توهم رو مخ منن بس تو خواب کچلت میکنم!
لو_کاماننن زین موهام؟پس منم مژه هات رو تو خواب میچنم!
_تو همچین کاری نمیکنی!
لو_چرا میکنم
_نمیکنی
لو_میکنم
_نمیک..
حرفم با صدای کامپیوتر قطع شد و با سرعت گردنم رو سمت مانیتور چرخوندم جوری که صدای ترق داد!  و با دیدن چیزی رو صفحه مانیتور بود از جام بلند شدم و داد کشیدم
_یسسسسسسسسسسسس

_______

ام حرفی ندارم!فقط باید بگم تازه اولای فیکه و اصلا روندش فعلا جالب نیست پس فعلا تحمل کنید🙂

Zeze🎶

Water HemlockWhere stories live. Discover now