4.

515 141 12
                                    

بعضی چیز ها روتینه

مثل روتین بغل کردن عروسک موردعلاقه‌ت تو خواب

مثل روتین جمع کردن پاهات وقتی خوابیدی

مثل دست هایی که هر روز پرده های مخمل جگری رنگ اتاقشو میکشید و بعد از اون موهاشو نوازش میکرد

این که مشتش دور پارچه‌ی بیچاره لحافش سفت بشه،ابروهاش به شکل محوی تو هم گره بخورن و عروسکش محکمتر به سینه‌ش بچسبه هم روتین بود

مثل لرزیدن پلک های بسته‌ش وقتی صدای زنونه مادرشو درحالی که بخاطر سیگار و مشروب خوردن های مداومش خراشیده و گرفته بود می‌شنید

-پرنسس من هنوز خوابه؟

تره ای از موهای لطیفشو پشت گوشش داد و عروسکو از بغلش بیرون کشید

-موهات چربه..دیروز بعد از بازی یادم رفت ببرمت حمام...

زن با ندیدن حرکتی ازش...نوازش‌وار انگشت هاشو روی موهای طلایی رنگش کشید و ناگهان بهشون چنگ زد

-آخ...مامان...ما..در..

-وقتی پنجره ها باز میشن باید بیدارشی...پاشوووو!

بدون این که موهاشو ول کنه پسرو دنبال خودش کشید تا حمام

وان پر شده بود از اب گرم و گل های رز

بالاخره تار های بیچاره موی پسرشو ول کرد

-وقت حمامه عزیزم

-خودم...میتونم...

به محض برگشتن سر مادرش و دیدن نگاه عصبانیش لب هاشو بست و بلند شد

-بله...مادر..

-تا اب سرد نشده برو تو وان جیمینی

برنامه همین بود

روتین هر روزه‌

یا اطاعت میکنی یا پشیمون میشی!

برهنه شدن وقتی دیگه بچه نیستی جلوی مادرت جذاب به نظر نمیاد...معذب کننده‌س

یا شاید حال‌بهمزنه!

هرچی که هست وقتی مجبور به کاری بشی چطور میتونی انجامش ندی؟

حداقل بدن خسته‌ش تو آب گرم ریلکس میشد

کمر و پایین تنه‌ش که درد خفیفی داشت اروم میشد و گرمای اب حالشو بهتر میکرد

حتی درد پیاز موهاشو بخاطر کشیده شدن وحشیانشون

چشم هاشو بست و خودشو به دست های مادرش سپرد

زنی که بادقت هر قسمتی از بدنشو می‌شست

بچگانه بود نه؟

احمقانه بود نه؟

احمقانه ترین جوکی که شنیده بود میتونست همین باشه

"پسر20ساله ای که عروسک کوچولوی مادرشه"

𝐺𝑟𝑒𝑒𝑛 𝑇𝑤𝑖𝑙𝑖𝑔𝒉𝑡|💚|𝒀𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏Where stories live. Discover now