روز ها سریعتر از پلک زدن میگذرنحتی دردناکترینشون
میگذرن و بعد
روزی میرسه که تمومشده
ممکنه هر چیزی باشه
زمان؟
انتظار؟
پول؟
شهرت؟
هرچی...
اولش خیلی شیرینه
با«سلام»کوتاهش شروع میشه
بعد بوسه ای از جایی نامعلوم شکل میگیره
داغ و داغ تر میشه
برهنهت میکنه
اندامتو اتیشش میبلعه
با هر بوسه یک لمس
یک ضربه
یک نزدیکی به اوج
و در پایان..
دو بدن خسته میمونه...
صدای نفس هایی اروم...
قلب هایی با تپش نامنظم...
پوستی که از عرق چسبناک شده
-از اولین بار که دیدمت دلم میخواست بگم...دوستت دارم..
نگاهشو به چشم های کشیده ش داد
-میدونم...خیلی سخت پسندی...اینو یکی از دوست هات تو آکادمی بهم گفت..
-تو چی میدونی بچه...
سرشو روی سینهش گذاشت...گرم بود...صدای تپش های قلبش اروم و منظمه...حتی شنیدن صدای باد شدن ریه هاش از هوا هم زیباست..
-دلم میخواست یکی منو ببینه..و کی بهتر از یک نقاش؟کسی که ساعت ها بهت خیره میشه و جز به جز جسمتو نقاشی میکنه...
پاهاشو دوطرف کمر برهنه پسر بزرگتر گذاشت و روی شکمش نشست
-از من خوشت میاد؟
-هوم..
دستشو روی گونه ی جیمین گذاشت و پایین کشیدش
-زیبایی...از دیدن زیبایی ها خوشم میاد
-پس میتونم دوستپسرت باشم..؟
نگاهش توی چشم های سبز رنگ تیله ای جیمین چرخید
انگار داشت جوابشو مزه میکرد
-من هیچی برای دادن بهت ندارم..
جوابش دردناکه..مثل یه سوزن کلفت و تیز تو قلب فرو میره
اما این در برابر احساسات گذشته که چیزی نیست
لبخند زد و انگشتهاشونو تو هم قفل کرد-فقط میخوام نگاهت به من باشه...ازت چیزی نمیخوام...بجز نگاه خیره ت و دست هات که منو ثبت میکنن..
YOU ARE READING
𝐺𝑟𝑒𝑒𝑛 𝑇𝑤𝑖𝑙𝑖𝑔𝒉𝑡|💚|𝒀𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏
Fanfiction𖣔 𝐺𝑟𝑒𝑒𝑛 𝑇𝑤𝑖𝑙𝑖𝑔𝒉𝑡 "شفق سبز💚" 𝑦𝑜𝑜𝑛𝑔𝑖 ⌇ 𝐽𝑖𝑚𝑖𝑛 𝐴𝑛𝑔𝑒𝑠𝑡 , 𝑆𝑚𝑎𝑡 , 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒 شفق چیزی نیست که هر روز بشه دیدش چیزی نیست که هر روز تو زندگیت اتفاق بیافته تو برای من مثل شفقی! خاص و دست نیافتنی! وقتی میون تاریکی و تنه...