به محض باز شدن در اتوماتیک پارکینگ، خودش و توی اون فضای تاریک پرت کرد و بیتوجه به صدای فریاد نگهبان برج لوکس Ola، شروع کرد به دویدن. صورتش کبود و تموم لباساش خیس و خونی بود.
نگهبان از پشت سرش فریاد کشید:_وایـــسا! داری کجا میری عوضی؟ اینجا فقط برای ساکنین برجه.
بکهیون با وجود درد زانوش، با سرعت بیشتری دوید و بیدلیل به سمت چپ رفت. دیگه نمیکشید... دلش میخواست از هر چی آدم تو دنیاس فرار کنه.
سرش و چرخوند تا پشت سرش و ببینه که صدای فریاد نگهبان بلند شد:_جلوت و ببین!
فایدهای نداشت چون تو یه لحظه ماشینی که از جای پارک F12 بیرون اومده بود نتونست ترمز کنه و در نهایت به خاطر ضربهی سپر لکسوز، پسر جوون پرت شد سه متر عقبتر!
صاحب لکسوز مشکی از ماشین بیرون اومد و همراه نگهبان با عجله به سمت بکهیون حرکت کردن.
دکتر پارک، مرد سی و نه سالهی مجردی بود که همراه پسر ده سالهش توی طبقهی هیجدهم زندگی میکرد. بدون اهمیت دادن به لک شدن کت و شلوار خاکستری گرون قیمتش، روی زمین نشست و دست بکهیون و گرفت و دو تا انگشتش و روی رگش گذاشت._زندهس دکتر؟
ضعیف بود اما میزد. چانیول از بالای عینکش نگاهی به مرد میانسال ترسیده انداخت و برای آرامش خاطرش گفت:
_آره زندهست. لطفا برید و با اورژانس تماس بگیرید!
آقای یو به سمت در خروجی پارکینگ دوید تا به اتاقک نگهبانیش بره.
چانیول با دیدن چیزی روی گلوی پسر جوون، یقهش و کنار زد. تموم گردنش و یه مقداری از سینهش پر مارک بود! اخماش و توی هم کشید و دولا شد و دستش و زیر بینی پسر گرفت تا تنفس منظمش و چک کنه.
همون لحظه چشمای بکهیون تا آخرین حد ممکن باز شد و مچ دکتر پارک و توی دست گرفت و انگشتش و بین دندوناش اسیر کرد. چنان گاز از انگشت اشارهی دکتر گرفت که هر کس دیگهای جای اون مرد بود، با فریاد بلندی دستش و از دهن بکهیون بیرون میکشید و دوتا سیلی هم بهش میزد! ولی دکتر فقط به صورت زخمی و آسیب دیدهش چشم دوخت و اجازه داد خشمش و خالی کنه. نمیدونست چی پیش اومده اما از سر و وضع آشفته و خونی پسر مقابل حدس میزد اتفاق خوبی براش نیفتاده. تموم بدنش هم بوی ضُخم دریا میداد و مشخص بود خیس بودن بدنش مربوط به دریای کنار برج میشه.
پسر بیست و پنج شیش ساله، بالاخره بعد از یه دقیقه له کردن گوشت چانیول خسته شد و انگشتش و رها کرد.
چانیول دستش و عقب کشید و نگاه مهربونش و روی پسر آسیب دیده جا به جا کرد:_حالت خوبه؟
بکهیون جواب نداد و به سختی از جا بلند شد.
درحالی که تلو تلو میخورد، به سمت خروجی راه افتاد. چانیول از جا بلند شد و دنبال پسر جوون رفت.
YOU ARE READING
Choc Ice🍦[3shot♡chanbaek]
Romanceبکهیون با سندروم آسپرگر متولد شده بود، یعنی درجهی خفیفتری از اوتیسم. موقع فرار از دست ناپدریش وارد پارکینگ برج لوکس Ola میشه و با یه ماشین تصادف میکنه. اتفاقی پاش به آپارتمان دکتر پارک باز میشه و زمانی که مهربونی اعتیاد آور پارک چانیول و میبینه، ا...