چشم هاشو باز کرد...از تکون ها و صدای لاستیک روی سنگ ریزه ها میتونست بفهمه توی ماشینه...
پلکی زد تا تاری چشم هاش بهتر شه اما سرش به طرز عجیبی درد میکرد...با یادآوری اخرین اتفاق قبل از بیهوش شدنش اهی کشید و سعی کرد بشینههوسوک که متوجه بیدار شدن رز شده بود از ایینه بهش نگاه کرد
_خوبی؟
با ابروهای توهم رفته از درد دستشو که حالا بخاطر زخمش خونی شده بود از زیر موهاش بیرون کشید و به مردی نگاه کرد که با لباس نظامی پشت فرمون نشسته بود"اوه! یه مرد شرقی دیگه!"
اولین جمله ای که با دیدن هوسوک به ذهنش رسید این بود!
_ما کجاییم؟
هوسوک:1 کیلومتری فرودگاه
_فرودگاه؟!
هوسوک:نمیتونیم به شهر برگردیم، تمام جاده های منتهی به شهر بسته شده...فرودگاه تنها جای امنهو زیر لب ادامه داد:البته تا قبل از امروز!
از بین صندلی ها رد شد و روی صندلی کمک راننده نشست...هیچوقت از صندلی عقب خوشش نمیومد!رز:گروه پرستارایی که توی روستا بودن چی شدن؟
و روپوشش که حالا خونی و خاکی شده بود در اورد و روی صندلی عقب انداخت
_اونا زودتر از ما حرکت کرده بودن...باید تا الان رسیده باشن، نگران نباشین افرادم اسکورتشون میکننرز گیج پرسید:چرا تو همراهشون نرفتی؟!
هوسوک روبروی ورودی فرودگاه ترمز کرد و به سمتش چرخید
_ دنبال تو می گشتم!
با بالا رفتن مانع چوبی هوسوک پاشو روی گاز فشار داد و وارد محوطه شدبا پیاده شدن جی هوپ اونم پیاده شد و با فاصله دنبالش کرد.
کمی جلو تر جمعی چهار نفره رو دید که فردی پشت بهش داشت براشون حرف میزد.._...از ماشینای اضافی به عنوان مانع استفاده میکنیم و توی تمام ورودی های مواد منفجره کار میذاریم...
جنی که اول از همه متوجه هوسوک شده بود، با دیدن دختر همراهش ابرویی بالا انداخت و با صدایی بلند گفت
_میدونی من بیشتر شبیه فرشته عذابم ولی این یکی خود فرشته اس!جونگ کوک ابروهاشو از حرف جنی توهم کشید و
برگشت تا مخاطب حرفشو ببینه اما با دیدن اون پزشک به وضوح شوکه شد!...رز هم درست مثل جونگ کوک خشکش زده بود
جونگ کوک اعتقادی به سرنوشت نداشت...نه تا دیدن دوباره اون دختر!
YOU ARE READING
خط بالکان / The Balkan Line
Action(کامل شده) _میخوام بهم یه قولی بدی دکتر شصتشو نوازش وارانه رو ی پوست لطیف دخترک کشید و نگاهشو به چشم های منتظرش داد _من ازت محافظت میکنم...ولی باید مطمئنم کنی ساختمونو ترک نمیکنی ...به هیچ قیمتی! "برگرفته از فیلم روسی خط بالکان"