_ هیشششش بیبی، یکم تحمل داشته باش
+ د.درد دارههههه.هق.هق
_ عزیزم شل کن خودتو تا درد نگیره
+ ل.لطفا.هق.د.دیگه ن.نمیتونمممم..هقق.هق
بعد ۵ دقیقه که جیمین آروم تر شده بود جانگکوک انگشتشو آروم وارد جیمین کرد که باعث شد شکه بشه و جیغ بکشه، اما جانگکوک برای اینکه سریع پروستات بیبیشو پیدا کنه و بهش لذت بده بدون توجه به جیغ و التماساش انگشتشو دایره وار به چپ و راست تکون میداد
+جییییییییییییغغ.هق.آیییییییی.د.ددیییییی.هق.ب.بسههههههه.درش بیارررر
جانگکوک آروم سرشو نزدیک سوراخ کوچولوش برد و روش رو خیلی نرم و آروم بوسید که باعث شد بیبیش احساس عجیبی بهش دست بده و مور مورش بشه و بعد خیلی آروم نفسشو روش خالی کرد و خیلی یهویی روش رو لیسید و زبون زد که باعث شد جیمینش پاهاشو از احساس خوشایندی ببنده و کنار گریه های پر دردش ناله ی کیوت و تحریک آمیزی از سر لذت بکنه
+ اوممممم.آههههه
_پاها باز بیبی
+د.ددی .ن.نمیتونم.هق
_کارامل، ددی میدونه خوشت اومده پس آروم خودتو شل کن و پاهاتو باز کن، آفرین پسر خوب
+د.دوسش.د.داشتم.هق.و.ولی.د.دردم.هق.د.داره
_هیششش میدونم عزیزم اگه به حرفم گوش کنی دردش میره باشه؟
+اوهوم
جیمین آروم پاهاشو باز کردو به زور هر چند که نمیشد سعی کرد خودشو شل کنه
_آفرین کارت عالیه عسلکم
جانگ کوک دستشو بردو رونای جیمین رو دو دستی گرفت که دیگه نبندشون و بعد بوسه های ریز ، داغ و عاشقانه ای دقیقا روی حفره ی خیس از پریکام بیبیش میزاشت و جیمینی کوچولوشو توی خلسه ی شیرینی میبرد
کوک زبونشو از اول تا آخر حفرش کشیدو طوری که داره بستنی لیس میزنه خیلی حرفه ای این کارو چندین بار انجام داد تا جایی که بیبیش از لذت غیره قابل تحملی به گریه افتاد(گریه از سره لذت زیاد)
+هقق.هق.د.ددی؟ اومممم.هق.اههه.خ.خیلی ز.زیادههههه
جانگ کوک پوزخندی زدو این بار آروم رندوناشو کرد تو حفرش و از دیواره هاش گاز های ریزی میگرفت
+آ.آییی.د.ددیی؟
آروم رندوناشو درآورد و جای حفرشو بوسید
_آروم بگیر قشنگم
+چ.چشم.هق
جانگ کوک حالا که نقطه ی لذت بیبیشو پیدا کرده بود سرعت انگشتاشو روی همون نقطه زیاد کردو شروع کرد با انگشتش که به کوچولوی شیرینش لذت میاد همزمان زبونشم اضافه کرد و اینبار زبونشو با یه فشار آروم کرد داخل و سریع بالا پایین کرد
+آ.آییی.د ددی؟هق.ن.نهه آییی.ن.عع
لباشو روی سوراخش قفل کردو همزمان با تکون دادن زبون و انگشتش خیلی مهکم تمام پریکامش رو میمکید که بالاخره جیمینش با یه جیغ بلند و التماس برای اولین بار ارضا شد
+جییییییییغ.هق.آهههههههههه.اوممممم.هقق.هقق
جانگ کوک تمام کامش رو خورد و با شادی به صورت خیس و گل انداخته ی جیمینیه لپوش نگاه کرد
_عشق ددی خوبی؟
+آ.آره.هق
_مبارکت باشه کوچولوی ددی
+چ.چی؟.هق
_هه هه ههه(صدای خنده*)اولین ارضا شدن پر درد کوچولومو میگم. مبارکت باشه زندگیه من☺
و آروم لبشو بوسید
این رفتار جئون جانگ کوک بیبیشو خجالت زده کرد و باعث شد جیمین بیشتر لپاش عین گوجه بشه
+ن.نگو خ.جالت میکشم.د.ددی.هق🍅
_چرا نگم؟ خوبشم میگم. از این به بعد جلوی من خجالت بی خجالت متوجهی عزیزم؟
+ه.هرچی ددی بگه
لبخند شیرینی زد و دوباره لبای بیبیشو بوسید
_اومممم دیگه باید عادت کنی
+د.ددی؟
_جونم؟
+میخوام برم خونمون
_کوچولوی من؟اگه قرار باشه اینجوری کنی کلامون میره تو هماااا(منظورش اینه که هردفعه بعد درمانش بخواد بهانه ی مامان باباشو بگیره)
+میخوام برمم.هق
_بیب؟دوباره گریه رو شروع نکن قشنگم، به مامانت گفتم امشب اینجا میمونی پس دیگه بحث نداریم هوم؟
+میخوام از اینجا برررمممم هق.هق.ولممم کنن
دید که کوچولوش خیلی بهانه گیری میکنه آروم نمیشه،و خب حقم داشت یه دکتره غریبع اونو بیاره به یه قصر بزرگ و توی یه اتاق اشرافی ارضاش کنه،قطعا برای همچین روحیه ی لطیفی خیلی زیادی بود پس بیبیشو همونطور که لخت بود براید استایل بغل کرد و از همون در وارد اتاق شد(گایز؟یادتونه که اون اتاق مشروبا تو اتاق شخصیه خود جانگ کوک بود؟)
_حدود سه چهارتا تا اتاق خالی اینجا داریم، فردا یه نفر رو میارم که اون اتاقارو همونجوری که دوست داری دیزاین کنه
و بعد لبخند شیرینی به موچی کوچولوی توی بغلش که بابغض و کنجکاوی به حرفاش گوش میداد زد
+د.ددی؟م.مگه چند تا اتاق اینجا داره؟
_اومممم یه چیزی حدود 17 تا رو در اتاقا شماره زده که بدونیم الان میریم کدوم اتاق
+اینجا خیلی قشنگه، ولی میترسم گم شم
_یه بیسیم از اینا که زیره لباسمه میبندی به کمرت و وقتی خواستی از کسی بپرسی کجایی از این جا باهم صحبت میکنین
+ولی ددی چجوری تنهایی اینجا میخوابه؟ خیلی ترسناکه
همونطور که پسرکشو که حالا آروم شده بود توی بغلش داشت به سمت اتاق لباس خواهرش حرکت کرد و جیمینشو روی اپن آرایشیه اتاق نشوند
_بیبی لباسات کثیف شده بودن فعلا از لباسای نونات بپوش تا فردا که میان اتاقاتو برات درست کنن بریم برات وسیله و اسباب بازی و چیزای لازمو بخریم با چند دست لباس که بتونی اتاق لباس خودتو بچینی
+ددی؟ یعنی منم از این اتاقا دارم؟
_این چه حرفیه بیبی؟اینجا خونه ی توعه و قراره به عنوان همسر و عشق من همیشه اینجا زندگی کنی درست کناره خودم😊
+و.ولی نمیشه که سه تا اتاق رو وسیله پر کنم یا یدونه از این اتاقارو کلا لباس، این خیلی زیاد میشه خیلییی خیلییی گرونه
_فرشته کوچولوی من خیلی مهربونه که انقدر به فکرمه ولی من میخوام براش خرج کنم متوجهی؟ تو همه چیزمی، زندگیمی، شریک عشقمی، کوچولومی و فقط ماله خودمی بیبی، همه ی اینایی که قراره برات بخرم فقط وسایل خونه به شمار میاد پس هرچی لازم داشتی بهم بگو باشه؟
بالاخره یه دست لباس دراورد با دمپایی کیوت روفرشی
_بیا پایین اینو بهت بپوشونم+بیا قشنگم، اینو بپوش، چون میخوایم بخوابیم لباس خواب بهت دادم که راحت باشی
آروم با دستمال مرطوب بین پاهاشو روناشو تمیز کرد و یه شرت کیوت با لباس خوابشو بهش پوشوند
_گرسنه نیستی عزیزم؟
+چرا
_چی دوس داری بخوری؟
+ماست میوه ای
_نگفته بودم باید تا خوب نشدی دورشو خط بکشی؟💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜
سلام. ببخشید میدونم خیلی کمه😟 ولی به امید خدا نویسنده قراره پارت بعدی رو زود بنویسه
YOU ARE READING
Phobia of love
Romanceکاپل : کوکمین ژانر : اسمات / ددی کینک/ عاشقانه/ وانیلا / کمی خشن/ +25🔞😈 پارک جیمین پسر ۱۸ ساله ای که بخاطر بیماری و فوبیایی که دارد در جامعه ضعیف و آسیب پذیر است و چی میشه اگه با جئون جونگکوک پروفسور و پزشک معروف ملاقات بکنه و مسیر زندگیش تغییر کن...