سریع رفت توی تلگرامش و زد روی مکالمش با تهیونگ
' سلام بیبی بوی
_ سلام
' خوبی جوجه کوچولویه ددی
_ مرسی خوبم
' پروفت خودتی
_ آره خب
' کیوتی
_ مرسی
' ددی صدام کن
_ چشم.... ددی
' وای تو عجب توله حرف گوش کنی هستی
' دوست داری با ددی بازی کنیکوک زیر دلش مدام تکون میخورد
_ هرچی د..دی بخواد
اون واقعا از تهیونگ خوشش اومده بود
یدفعه وبدیو کال اومد رو صفحه
_ وایی نه حالا چه گوهی بخورم
الان یه هودی صورتی با یه شلوارک جذب تا بالای ران هاش داشت
موهاش هم تو صورتش پخش شده بودبیخیال همه چی شد و تماسو وصل کرد
به پسر روبه روش نگاهی کرد
وایی اون پیرهن نپوشیدهسیسبک هاش وایییی خدااا ( پیش خودش )
خیلی هات بود
' سلام بیبی
_ سلام ددی' چندساله بیبی
_ نه.. نوزد..ده
دوربین رو بزرگ کرده بود که فقط صورتش معلوم باشه
' دوربینو کوچیکتر کن توله
- اما...
' اما نداره بیبی_ ب..باشه
دوربین رو عقب برد و کوچیکش کردپاهاش رو کج کرده بود و ران هاش کاملا در معرض دید بود
سرشو پایین آورد
تهیونگ لیسی به لبش زد
' بیبی
- بله
' نظرت چیه رلم باشی
_ مگه نگفتی فقط یه ....
' نه بیبی ما فرق داریم
_ اومم خب...... ب...ا..شه
' وای هارتم
کوک گونه هاش رنگ گرفت
_ ددی' جانه ددی
_ تو چند سالته
' من بیست سه سالمه بیبی
' قدت چنده بیب
_ 170
_ تو چی
'195
' اونم بیست پنج سانته_ یااا ددی
' قراره جر بخوری
' بیبی اون شرت کوچولو کیوتتو در بیار
_ ولی ددی ..
' ناز نکن بیب
کوک شرت صورتیشو در آورد و با دستش خودشو پوشوند
' هودیتت رو هم در بیا
_ نه ددی
' کیوتیه ددی کیه
_ یااا ددی' اون هودی خوشگلتو در بیار تا ددی بتونه بدن بلوریتو ببینه بیب
کوک بی اختیار از آهی از دهنش بیرون اومد
_ اهه
' بیبی تحریک شدی
تهیونگ که الان صداش خمار تر و بم تر شده بود گفت
پوزخندی زد و با لحن جدی گفت و صدای خمارش گفت
' لباستو دربیار آنجلکوک بی اختیار هودیش که تنها پوشش بود رو در آورد
تهیونگ شلوار ک و باکسرشو در آورد
' خودتو انگشت کن
کوک آروم اولین انگشتشو داخل کرد
- هق آیی
تهیونگ دستشو رو دیکش گذاشته بود و شهوت تمام وجودشو گرفته بود
کوک دستشو در آورد و وقتی دیک ته رو دید آه بلندی کشید و دستشو روی دیکش گذاشت و حرکت داد
- ددی آههه
' شش آروم آههه
هر دوشون باهم اومدن
کوک بیحال افتاده بود روی تخت
تهیونگ دستش و خودشوتمیز کرد وباکسرو شلوارکشو پوشید
کوک هم آروم بلند شد و با دستمال خودشو تمیز کرد
دستهاش رو هم تمیز کرد و هودیشو پوشید
شرتکشو از اون طرف آورد و پاش کرد
' خوب بود بیبی
_ ا..آر.. ه..ه
' بیبی خسته ای میتونیم یه ساعت دیگه باهم چت کنیم باشه ؟
- باشه د...د
تهیونگ ویدئو کال رو قطع کرد
حتما باید اون بچه رو میورد خونش
همین الان اگه پیشش بود جرش میدادکوک واقعا از اون خوشش اومده بود و تصمیم گرفت رابطشو با اون گسترش بده
با اینکه حتی درست نمیشناختش
________
YOU ARE READING
My Baby Is Oppressed
Fanfictionچی میشه تهیونگ ادمین یه روم و کانال سکسی باشه و کوک هم به وسیله دوستش جیم لینک اون روم رو پیدا کنه و .. مینی فیک ژانر : اسمات _ هپی اند _ کمدی کاپل : ویکوک پایان یافته