کوک سریع رفت یه هودی زرد کیوت که تا بالای زانوش بود پوشید و یه شلوار شصت مشکی پوشید و یکم از ساق پاش بیرون موند
کفش های زردشو در آورد
کیف کولی مشکیش رو هم روی تخت گذاشتجلوی آینه رفت و کرمشو در آورد
با پنکک تو صورتش کدوم پخش کرد و یه برق لب توت فرنگی زد
خط چشم نازکی کشید و جوراب های کوتاه زردشو پوشید
کیفشو برداشت و کفشاشو پوشید
بعد چند مین گوشیش به صدا در اومد
_ ا..الو
' بیبی بوی بیا
_ باش
در رو باز کرد ورفت بیرون سریع خودشو تو آسانسور پرت کرد
آسانسور رسید پایین و کوک هم بالاخره اومد و با یه پسر عضله ایه قد بلند که یه عینک زده بود
و یه زنجیر به گردنش آویزون کرده بود
که جذابیتش رو صد برابر میکرد
یه رکابی مشکی که پهلو هاش معلوم بود پوشیده بود و تتو های پهلوش کاملا مشخص شده بود
دستاش پره تتو بود
و یه شلوارک گشاد مشکی پوشیده بود
که کاملا به اون رکابی میومدعضله های پاش کاملا مشخص بود و گوشیش دستش بود
به ماشین توجه کرد
پورشه بود پورشه 2021 بود
*وایی وات د فاک *
یدفعه یه چیز از ذهنش عبور کرد
* این اگه بخاد منو به فاک بده من دو نصف میشم
بهش بگم برو نه ...*به خودش اومد و دید آب دهنش سرازیر شده
و ته داره با نیشخند نگاش میکنهحتی روی کتونی های ته هم کراش زده بود
آروم رفت سمتش
_ س.. سلا..مم
' سلام بیبی
در ماشین رو براش باز کرد
' بشین بیبیم
آهسته سمتش رفت و سوار شد
ته هم درشو بست و از اونور رف سوار شد
و حرکت کردن' اوم بیبی خیلی کیوت شدی
انگشت شصتشو روی لبای کوک کشید
چون ماشینش دنده اتومات بود دستش آزاد بود ( نویسنده فکر همه جاشو کرده)
شصتشو روی لب پایینیه کوک کشید
بعد آوردش و تو دهنش گذاشت
' اومم
بیبی چقدر لبات خوشمزنکوک سرشو از خجالت پایین گرفته بود و لبشو گاز گرفت
' هیییی اونا ماله منن گازشون نگیر
_ ب..باشه
ته آهنگ beggin رو پخش کرد
و صداش رو بالا بردپاش رو روی گاز فشار داد و سقف ماشین رو باز کرد
کوک واقعا داشت از جذابیتش آب میشد
جلوی یه برج ایستادن
_ چرا ایستادی ددی
' اینجا خونمونه
کوک از خونمونه خوشش اومد الان واقعا پشماش ریخته بود که اون پسر همچین جایی زندگی میکنه
واقعا دوسش داشت ؟ ....
ماشین رو توی پارکینگ پارک کرد
و پیاده شدن
رفتن تو آسانسور
بخاطر اختلاف قدیه زیادشون سرشو گرفته بود بالا و به ته نگاه میکرد
ته عینکشو درآورد و کوک تونست چشمای گیراشو ببینه
* وایی فاک چشماش * ( پیش خدش)
ته توی چشماش زل زد و میخواست سرشو نزدیکش کنه که آسانسور ایستاد
کوک واقعا از ته میترسید
ته با یه انگشتش هم میتونست کوک رو بلند کنه
یعنی اگه میخواست بلایی سرش بیاره براش مثله آب خوردن بود
در آپارتمانشو باز کرد و رفتن داخل
* واییی اینجا خونس یا بهشت *
خونه تم دارکی داشت و یه جورایی گنگ بود
بشین بیب و به کاناپه اشاره کرد
ته آب پرتقال رو در آورد و یه لیوان برا خودش ریخت
' بیبی چی میخوری
_ من ... شیر موژ میخورم ددی
' اوکی توله خرگوش
- چی...
' شبیه خرگوشیکوک با این حرف خنده ای کرد
' لبخندت شبیه خرگوشاست
(من : عاشقانش نکنید فقط کارتونو بکنید
اونا : به تو چه برو به درک
من : )' مرسیی
ته کنار کوک نشست و شیر موزشو بهش داد
خودشم آب پرتقالشو خورد
کوک شیر موزو گرفت و سر کشید
' اوه بیب انگار خیلی دوست داری- آره خیلی
( خاک تو سره منحرفت کنن کیم تهیونگ)
' اومم
کوک رو روی دستاش بلد کرد
- ددیییی
گذاشتش رو پاش
- ددی چیکار میک..
لباشو روی لباش کوبوند و شروع کرد به بوسیدن اون دو تا توت فرنگی نرم
____________________
پارت بعد واسه بعدا ( فردا)
YOU ARE READING
My Baby Is Oppressed
Fanfictionچی میشه تهیونگ ادمین یه روم و کانال سکسی باشه و کوک هم به وسیله دوستش جیم لینک اون روم رو پیدا کنه و .. مینی فیک ژانر : اسمات _ هپی اند _ کمدی کاپل : ویکوک پایان یافته