last part

6.3K 719 151
                                    

فردا صبح با حس بوی عطر خوبی آروم چشماش رو باز کرد

ته رو دید که کنارش لخته
لپشو بیشتر به سینش مالوند

سرش به عقب کشیده شد

+ بیدار شدی بیب

صداش صد برابر بم تر شده بود
_ د..دی

+ دیشب عالی بودی بیب
+ ولی خیلی تنگ بودی بزور ...

_ میشه نگ..ی

ته لباشو رو لباش کوبید و مکی زد

+ کیوتم پاشو بریم حموم
کوک به سرعت از جاش بلند شد

_ جییییغ*

بعد شروع کرد به گریه کردن

_ ددییی هق هق
+ شش آروم

ته بغلش کرد و بوسه ای روی موهاش زد
رفتن توی حمام

ته کوک رو روی لبه وان گذاشت
و وان رو با آب ولرم پر کرد

کوک رو بغل کرد و هرو دوشون توی وان نشستن

ته کوک رو روی پاهاش گذاشت

+ دوست دارم

کوک تعجب کرد

_ چ..چی

+ میشه پیش من بمونی

_ منم دوست دارم

_ مادر پدرم ....

+ پس...
_ من .. پیشت ..میمونم

+ میریم وسایلتو جمع میکنیم

_ ب...باشه

بعد از یک ساعت حمامشون تموم شد و تهیونگ حوله تن‌پوش رو تن کوک کرد و خشکش کرد و خودشم هم حوله ای دور خودش پیچید و کوک رو بغل کرد

کوک پاهاشو دورش حلقه کرد

رفتن بیرون و ته برای خودش و کوک لباس در آورد

+ بپوش میریم خونتون

_ ا..الان

+ آهوم

لباس های خودشو پوشید وبه کوک کمک کرد تا لباس هاش رو بپوشه

+ بهتری بیب

_ آره

+ بیا بغلم

کوک رفت تو بغلش و پاهاش رو دورش حلقه کرد

سرشو برد توگردنش

_ دو..دوست دارم میشه همیشه بامن بمونی

+ من متعلق به توئم دارلینگ

صورت کوک رو توی دستاش گرفت و لباشو رو لباش کوبید
کوک سرشو تو گردن ته برد و بو کرد
عطر تن تهیونگ بهش آرامش میداد

ته گذاشتش تو ماشین و خودش از اون در سوار شد

حرکت کردن سمت خونه کوک

My Baby Is Oppressed Where stories live. Discover now