فردا صبح با حس بوی عطر خوبی آروم چشماش رو باز کرد
ته رو دید که کنارش لخته
لپشو بیشتر به سینش مالوندسرش به عقب کشیده شد
+ بیدار شدی بیب
صداش صد برابر بم تر شده بود
_ د..دی+ دیشب عالی بودی بیب
+ ولی خیلی تنگ بودی بزور ..._ میشه نگ..ی
ته لباشو رو لباش کوبید و مکی زد
+ کیوتم پاشو بریم حموم
کوک به سرعت از جاش بلند شد_ جییییغ*
بعد شروع کرد به گریه کردن
_ ددییی هق هق
+ شش آرومته بغلش کرد و بوسه ای روی موهاش زد
رفتن توی حمامته کوک رو روی لبه وان گذاشت
و وان رو با آب ولرم پر کردکوک رو بغل کرد و هرو دوشون توی وان نشستن
ته کوک رو روی پاهاش گذاشت
+ دوست دارم
کوک تعجب کرد
_ چ..چی
+ میشه پیش من بمونی
_ منم دوست دارم
_ مادر پدرم ....
+ پس...
_ من .. پیشت ..میمونم+ میریم وسایلتو جمع میکنیم
_ ب...باشه
بعد از یک ساعت حمامشون تموم شد و تهیونگ حوله تنپوش رو تن کوک کرد و خشکش کرد و خودشم هم حوله ای دور خودش پیچید و کوک رو بغل کرد
کوک پاهاشو دورش حلقه کرد
رفتن بیرون و ته برای خودش و کوک لباس در آورد
+ بپوش میریم خونتون
_ ا..الان
+ آهوم
لباس های خودشو پوشید وبه کوک کمک کرد تا لباس هاش رو بپوشه
+ بهتری بیب
_ آره
+ بیا بغلم
کوک رفت تو بغلش و پاهاش رو دورش حلقه کرد
سرشو برد توگردنش
_ دو..دوست دارم میشه همیشه بامن بمونی
+ من متعلق به توئم دارلینگ
صورت کوک رو توی دستاش گرفت و لباشو رو لباش کوبید
کوک سرشو تو گردن ته برد و بو کرد
عطر تن تهیونگ بهش آرامش میدادته گذاشتش تو ماشین و خودش از اون در سوار شد
حرکت کردن سمت خونه کوک
YOU ARE READING
My Baby Is Oppressed
Fanfictionچی میشه تهیونگ ادمین یه روم و کانال سکسی باشه و کوک هم به وسیله دوستش جیم لینک اون روم رو پیدا کنه و .. مینی فیک ژانر : اسمات _ هپی اند _ کمدی کاپل : ویکوک پایان یافته