خب خب خب...
هلوووو آییییی اممممم ایلیااا یییییخب این اولین داستان تو کل زندگیم هست که میخوام بنویسم و دگ اولین فف زندگیمم حساب میشه یا ابرفز استرس دارم
موضوع این داستان یهو اومد تو ذهنم همینطور یه مشت کصشر زدم سر همدیگه بعد دیدم قشنگه و اومدم که بنویسم
به ته داستان اصلا فکر نکردم ولی قطعا یجوری تمومش میکنم که همتون خوشتون بیاد و تو ذهنتون بمونهتا وسطای داستان تو ذهنمه فعلا و به بعدش فکر نکردم اگر کونم شد فکر میکنم اگرم نشد که هروقت اومدم آپ کنم همونموقع هرچی اومد تو ذهنم مینویسم چون خیلی باحال از آب در میاد چیزای یهویی
انی ویییی،روند آپ ایشالا یا هرروزه یا یک روز در میون ولی سعی میکنم زود زود آپ کنم که شما خسته نشید آخه خودمم از داستان های در حال آپ بدم میاد.
شورت استوری هست(امیدوارم قبل اینکه تبدیل به شلوار بشه تموم بشه هارهارهار)
ذهن من خیلی خرابه پس نگران اسمات اصلا نباشید
پارت ها رو کوتاه میذارم احتمالاامیدوارم برا دوستاتون بفرستیدش و ووت بدید و کامنت و این حرفا
پارت اول رو هم تا قبل امشب میذارم
راستی یازده سالگی امن ترین خونه و متحد ترین خانواده هم مبارکمون
Ly,iliya
_1400/05/01_
_2021/07/23_
YOU ARE READING
Contest[Z.L] Completed
Fanfictionلیام:ازت متنفرم فاکینگ مالیک زین:ازت متنفرم فاکینگ پین،ولی منتظر باش ببین کی برندس عشق ممکن هست به تنفر و تنفر به عشق تبدیل بشه،هیچکس نمیدونه که قراره کدوم یک از این حالت ها زندگیشو عوض کنه