لیام گیج و ویج داشت به زین که بغل دستش خوابیده بود نگاه میکرد و هنوز یادش نمیومد زین اینجا چیکار میکنه
لیام:فاککک،پارتی...مست شدم...زین منو رسوند...بعدم پیشم موند...فاکککک نصف شبببب
بلاخره یادش اومد و با کف دست به پیشونیش زد
لیام:زین،زین پاشو باید. بریم دانشگاه
زین اروم کنار چشمشو باز کرد و با چشمای خمارش به لیام نگاه کرد
زین:دانشگاه؟فاککک دانشگاهههه،وسایلمممم خونسس،ساعت چنده؟
لیام:نگران نباش دیر نشده وقت داریم برید خونتون که وسایلت برداری
زین:اوه گاد باشه
زین پاشد و به سمت دستشویی اتاق لیام رفت و دست و صورتشو شست و بیرون اومد
لیام:زینی
لیام با حالت خجالت زده و مظلومی گفت و زین تو ذهنش صد بار به لیام فحش داد که چرا انقدر کیوته
زین:جان؟!
لیام:بابت دیشب معذرت میخوام،بخاطر من تا صبح بیدار بودی واقعا ببخشید
زین:نه اشکال نداره،زیاد خورده بودی تا صبح داشتی بالا میاوردی،باید حواسم بهت میبود که وقتی حالت بد میشد میبردمت دستشویی
لیام:مرسی
زین:خواهش،پاشو اماده شو که بریم خونه من وسایلام بردارم
لیام:اوکی
بعد از اینکه لیام اماده شد به سمت خونه زین رفتن و زین وسایلشو برداشت و به دانشگاه رفتن
~~~~~~~~~~~~~~~
_4 ماه بعد_کوردن:آقای مالیک لطفا به دفتر من بیاید
زین:بچه ها اروم درس رو مرور کنید تا برگردم
گفت و به دفتر اقای کوردن رفت و روی صندلی رو به روش نشست،همین الان هم میدونست آقای کوردن راجب چه موضوعی میخواد صحبت کنه
کوردن:آقای مالیک،میشه توضیح بدید که چرا اصلا به آموزشتون اهمیت نمیدید؟استاد کلاسی که شما داخلش تدریس میکنید چهار ماه هست که داخل کماست و شما به جای ایشون تدریس میکنید،من فکر میکردم قراره خیلی بیشتر تلاش کنید برای نگه داشتن شغلتون ولی شما کل این مدت رو کم کاری کردید و الان فقط دو روز تا روز مراسم مونده و شما اصلا براتون مهم نیست
زین:من واقعا عذر میخوام آقای کوردن ولی من دارم تمام تلاشم رو میکنم
خودش هم میدونست که تلاش نمیکنه و ازش راضی بود چون انتخاب خودش بوده
کوردن:نمیکنی واقعا،با این وضعیت شغلتو از دست میدی،من واقعا دوست دارم پسر،دو روز باقی مونده رو تلاش کن که حداقل شانسی داشته باشی
ESTÁS LEYENDO
Contest[Z.L] Completed
Fanficلیام:ازت متنفرم فاکینگ مالیک زین:ازت متنفرم فاکینگ پین،ولی منتظر باش ببین کی برندس عشق ممکن هست به تنفر و تنفر به عشق تبدیل بشه،هیچکس نمیدونه که قراره کدوم یک از این حالت ها زندگیشو عوض کنه