زین:فاک فاک فاک چرا انقدر استرس داریییی آروم باش مطمئنم تو قبول شدی
زین این حرف ها رو به آینه گفت و بعد از درست کردن موهاش از خونه بیرون رفت و با ماشینش به سمت دانشگاه حرکت کرد
زین:هوف بلاخره رسیدم،ساعت چنده؟ 7:45 هست پس خوبه دیر نرسیدم
بعد به داخل دانشگاه رفت و رو به روی دفتر آقای کوردن روی صندلی نشست و منتظر شد که ساعت 8 بشه
زین:هه فکر کنم اون پین غول پیکر خوابش برده نیومده
لیام:ببخشید درباره من چیزی گفتید
لیام وقتی با یک قیافه وادفاکی به زین نگاه میکرد پرسید
زین با سرعت جت برگشت کنارشو نگاه کرد و از تعجب و ترس نزدیک بود برینه تو خودش
زین:ن...ن...نههه داشتم برنامه ریزی ک...ک..ککارامو مرور میکردم با خودم،راستی سلام
زین با لکنت گفت و عرق پیشونیشو پاک کرد و یک لبخندی که هیچ شباهتی به لبخند نداشت زد
لیام:آهان خیلیم خوب،سلام خوب هستید؟
زین:ممنونم شما خوبید؟
لیام:منم خوبم
چند دقیقه باقی مونده در سکوت با نگاه های پر از نفرت اونها به همدیگه گذشت و آقای کوردن رو دیدن که داره به سمتشون میاد و هر دو برای احترام همزمان وایسادن
کوردن:به سلام آقایون وقت شناس خیلی که منتظرتون نذاشتم؟
زین:سلام نه آقای کوردن
کوردن:باشه خیلیم خوب،لطفا همراه من به دفترم بیاید
زین و لیام بدون هیچ حرفی همراه ٱقای کوردن به داخل دفترش رفتن
کوردن:لطفا بشینید آقایون
زین و لیام روی دو تا صندلی که رو به روی میز ٱقای کوردن بود نشستن
کوردن:خب آقایون با توجه به مصاحبه ای که باهاتون داشتم من تصمیمم رو برای انتخاب استاد گرفتم
لیام:خ..خب
لیام با شک و استرس پرسید و عرق پیشونیشو پاک کرد
کوردن:خب از اونجایی که من متوجه شدم شما جفتتون جوونای بسیار هدفمندی هستید و برای اینکار خیلی تلاش کردید تصمیم گرفتم جفتتون رو انتخاب کنم
زین:واقعاااا؟ولی شما مگه فقط به یک استاد نیاز نداشتید؟
کوردن:دقیقا آقای مالیک ما فقط به یک استاد نیاز داریم و من یه برنامه خاص برای شما چیدم
لیام:خب برنامه چجور هست
کوردن:خب...اینجور که شما با همدیگه تدریس میکنید،یعنی کلاسی که برای شما هست رو یک روز آقای مالیک تدریس میدن یکروز آقای پین ولی...
YOU ARE READING
Contest[Z.L] Completed
Fanfictionلیام:ازت متنفرم فاکینگ مالیک زین:ازت متنفرم فاکینگ پین،ولی منتظر باش ببین کی برندس عشق ممکن هست به تنفر و تنفر به عشق تبدیل بشه،هیچکس نمیدونه که قراره کدوم یک از این حالت ها زندگیشو عوض کنه