به اصرار چانیول، با وجود خوابالودگی و خستگی شدیدی که حس میکرد، راهی حموم شد. چانیول تمام مدت مراقبش بود و کمکش میکرد. بکهیون هم در جواب تمام رفتارهاش اخم میکرد و گاها زیر لب غر میزد. البته که خیلی پنهانی از این توجهها و حمایتها لذت میبرد اما نیازی نبود چانیول از این احساسش با خبر بشه.
خیلی زودتر از اون چه که فکرش رو میکرد چانیول به حولهی لباسی آویزون شدهی پشت در چنگ زد و بکهیون رو به بیرون از حموم فرستاد. خودش هم بعد از چند دقیقه با حولهی سفید رنگ از حموم بیرون اومد. بکهیون با همون حوله لبهی تخت نشسته بود و مشغول چک کردن گوشیش بود.
چانیول بعد از گرفتن نم موهاش با کلاه حولهش، شلوارک مشکی و تیشرت گشادِ سفید رنگی رو به تن کرد و از اتاق بیرون رفت. تعدادی از شمعهای روی میز هنوز روشن بودن و جعبهای که وسط میز قرار داده بود بهش دهن کجی میکرد.
بکهیون اونقدر محو عکسهای کاپلیشون شده بود که حتی به اون جعبه نگاه هم ننداخته بود و چانیول نگران بود هدیهای که برای بکهیون آماده کرده به اندازه کافی مناسبش نباشه.
شمعهای روشن باقی مونده رو فوت کرد و بعد از برداشتن جعبه به سمت آشپزخونه رفت. پاکت شیر رو از یخچال بیرون آورد و مقداریش رو توی شیرجوش ریخت و روی گاز قرارش داد. حرارت اجاق رو تنظیم کرد و از کابینت کنارش ماگ مشکی رنگ بکهیون رو بیرون آورد.
نگاهش دوباره به سمت جعبهی قهوهای رنگ رفت و بعد از نیم نگاهی به در اتاقش، وقتی مطمئن شد بکهیون این نزدیکیها نیست، در جعبه رو باز کرد و به دو گردنبند داخلش خیره شد. یه C بزرگ و s کوچیک در کنارش برای بکهیون و یه B بزرگ و s کوچیک برای خودش. نمیدونست بکهیون چه عکس العملی به کادوش نشون میده اما عمیقا نگران بود.
زیر گاز رو خاموش کرد و بعد از انتقال دادن شیر گرم به ماگ، جعبهی کادو رو هم برداشت و به سمت اتاق خواب قدم برداشت. بکهیون هنوز هم با همون حوله لبهی تخت مشغول گوشیش بود. چانیول به سمتش قدم برداشت و لبهی تخت، کنارش نشست.
بکهیون با حس فرو رفتن تخت، سرش رو بالا آورد با دیدن صورت خندون چانیول متقابلا لبخند زد.
چانیول جعبهی کادو رو پشت سر خودش پنهان کرد و با چشم به ماگ توی دستش اشاره کرد."شیر گرم کردم. صدات یه کم گرفته."
بکهیون با لبخند تشکر آرومی کرد و ماگ رو از دست چانیول گرفت. شیر ولرم بود و به راحتی تونست جرعهای ازش بنوشه.چانیول به سمتش خم شد و کلاه حولهی بکهیون رو روی سرش انداخت تا نم موهاش رو بگیره.
بکهیون بعد از خوردن یه جرعهی دیگه از شیر، لیوانش رو لبهی میز کنار تخت گذاشت و دستهاش رو دور چانیولی که به سمتش خم شده بود و سخت مشغول خشک کردن موهاش بود حلقه کرد.
YOU ARE READING
A Sky Full Of Stars
FanfictionะA Sky Full Of Stars ☆ ะGenre: Romance, Fluff, Smut, Reallife ะCouple: chanbaek ะWriter: HellishGirl Summary: پارک چانیول و بیون بکهیون، بعد از ضبط موزیک ویدیوی Dont fight the feelings از بقیه اعضا جدا شدن تا به کلاس وکال برن و برای استدیوی نانوگی و...