توجه: "بخش کثیری از این چپتر اسماته، پس اگر با اسمات مشکل دارید نخونینش."
"پس خودم کادوم رو ازت میگیرم."
بکهیون با گیجی به صورت ناخوانا و نیشخند روی لبش زل زد. فاصلهی بین لبهاشون هر لحظه کمتر میشد و با برخورد دوبارهی لبهای نرم چانیول با لبهای خودش، چشمهاش رو بست و خودش رو به دست چانیول سپرد. فعالیت زیاد امروزش به شدت خستهش کرده بود اما خودش هم دلش برای بودن با چانیول و بوسههای نرم و پراحساسش تنگ شده بود.
دستهاش به نرمی روی شونههای چانیول جا گرفت و فاصلهی کمی که بین بدنهاشون بود رو از بین برد.
حالا در حالی که لبهای باریکش بین لبهای قلوهای چانیول پِرِس میشدن، همگام با دوست پسرش به سمت اتاق خواب حرکت میکرد. البته بکهیون اینطور فکر میکرد.چانیول طی یک حرکت ناگهانی به سمت دیوار هلش داد و بعد از گرفتن دستاش، اونها رو بالای سرش قفل کرد. بکهیون با نگاه ناخوانایی حرکاتش رو دنبال میکرد و خواست اعتراض کنه اما با بوسهی دوباره چانیول ساکت موند.
این بوسه خشنتر و نفسگیرتر بود. چانیول حریصانه میبوسید و برای بکهیون جایی برای همراهی نمیذاشت. دستهاش بین دستهای چانیول گیر افتاده بود و داشت نفس کم میآورد اما راهی برای بیان خواستهش نداشت.
چانیول که تقلاهای پسر توی بغلش رو دیده بود عقب کشید و بعد از نیم نگاهی به لبهای پف کردهش، لالهی گوشش رو بین لبهاش گرفت و مکید.
بکهیون بین نفس زدنهاش نالهی کوتاهی کرد و بدنش رو از دیوار فاصله داد. این وضعیت واقعا کلافهش کرده بود، مچ دستهاش درد گرفته بودن و با این رفتارهای چانیول، کم کم ایستادن هم داشت براش سخت میشد.
"چی کار داری میکنی یول؟!"
قبل از اینکه چانیول دوباره مشغول بوسیدنش بشه صداش کرد.نگاه پر از شیطنت چانیول بالا اومد و بوسهای روی نوک بینیش گذاشت.
"بهش میگن عشق بازی عزیزم..."
روی لبهاش زمزمه کرد و بوسهی سطحیای روشون نشوند.
دستش زیر بافت گشادی که بکهیون به تن کرده بود رفت و پوست لطیفش رو نوازش کرد.بکهیون رسما داشت روانی میشد، چانیول بعد از این چند سال به خوبی نقطه ضعفهاش رو میشناخت و از همونها بر علیهش استفاده میکرد.
نوازشهای آروم و محتاطانهی روی بدنش، همون چیزی بود که میتونست به راحتی تحریکش کنه."میخوام گردنتو مارک کنم و از اونجایی که چند روز استراحت داریم، بهونهای نداری که نذاری انجامش بدم."
مماس با پوست نرم و بوسیدنی گردنش گفت و مشغول مارک کردنش شد.
بکهیون ساکت بود اما صدای بلند نفسهاش نشون میداد که داره لذت میبره.
STAI LEGGENDO
A Sky Full Of Stars
FanfictionะA Sky Full Of Stars ☆ ะGenre: Romance, Fluff, Smut, Reallife ะCouple: chanbaek ะWriter: HellishGirl Summary: پارک چانیول و بیون بکهیون، بعد از ضبط موزیک ویدیوی Dont fight the feelings از بقیه اعضا جدا شدن تا به کلاس وکال برن و برای استدیوی نانوگی و...