#1

826 80 2
                                    

رئیس لی تقه ای به در واگن جانگکوک زد. جانگکوک سرش را از روی کتابش بلند کرد و با تعجب به سمت در رفت. وقتی رئیس لی را دید، بلافاصله تعظیم بلندی کرد.
+ آه! سلام قربان!
رئیس لی سرش را تکان داد و گفت: کاری ندارم فقط میخواستم بگم برای اجرای فردا یه دختر هم هست. تازه وارد سیرک شده. اسمش چی بود؟... اها جی ایون! لی جی ایون!
جانگکوک کمی فکر کرد و بعد گفت: باشه. حواسم هست باهاش تمرین کنم.
رئیس دستی روی شانه ی جانگکوک زد و رفت. جانگکوک در را بست و بهش تکیه داد. اجرا ها و مراسم های سیرک هیچوقت تمومی نداشتند. حتی نتوانسته بود خانواده اش را ببیند. ان هم برای چندین ماه. اما جانگکوک عاشق کار در انجا بود. هیچوقت با کار دیگری مثل ان، خو نگرفته بود و ازش لذت نمیبرد.
--
جی ایون از نردبان بالا رفت. سرش را خم کرد و به زمین سالن، که حداقل پنجاه متر با او فاصله داشت خیره شد. ان فاصله هر کسی را میترساند حتی جی ایون. اما او خیال تسلیم شدن نداشت. دسته های طنابی که از سقف اویزان بود را گرفت، چند بار روی تخته ی پرش جا به جا شد، نفس عمیقی کشید و پرید. دستش را به سمت طناب بعدی دراز کرد و ان را گرفت. چرخید و پاهایش را باز کرد و بالای سرش برد. داشت به تخته ی پرش نزدیک میشد. بدنش را شل کرد و اماده ی فرود امدن روی تخته شد. یک دستش

را به سمت تخته دراز کرد اما ان یکی دستش از روی طناب سر خورد و جی ایون به تخته برخورد کرد. بازوهایش را روی تخته میکشید و سعی میکرد خودش را نگه دارد. چون اگر از ان فاصله میفتاد، صد در صد میمرد.
جی ایون چشم هایش را روی هم فشار داد و داد زد: کمک! کمکم کنید!
جانگکوک طناب، ربان و تجهیزات مخصوص تمرینش را روی دوشش گذاشته بود و به سمت سالن اجرا قدم برمیداشت. چند قدم به رسیدنش، صدای فریاد کمک خواستن کسی را شنید. وسایلش را انداخت و در را با شدت باز کرد. وقتی جانگکوک ان دختر غریبه را در حالی که از تخته ی پرش اویزان شده بود و کمک میخواست دید، پله های بیشمار نردبان را دو تا یکی بالا رفت و به چند بار لیز خوردنش توجه نکرد. بازو های دختر را گرفت و او را بالا کشید. جی ایون از ترس چشم هایش را باز نمیکرد. جانگکوک سرس را عقب برده بود و نفس نفس میزد.
+ عقلتو از دست دادی؟!
جی ایون تازه متوجه جانگکوک شد.
_ چی؟!
جانگکوک رو به جی ایون نشست و داد زد: چرا اومدی این بالا؟! میدونی اینجا چقد برای کسایی که وارد نیستن خطرناکه؟!
جی ایون از این که ان پسر "ناوارد" خطابش کرده بود، عصبانی شد و گفت: من ناواردم؟! اصلا منو میشناسی؟!

جانگکوک اب دهانش را قورت داد و گفت: فقط... منو ول کن.
جی ایون فهمید خیلی وقت است که پیراهن ان پسر را چنگ زده. سریع ولش کرد و گفت: اوه متاسفم!
جانگکوک بلند شد و دست هایش را روی زانو هایش گذاشت.
+ از اینجا برو. نمایش فرداست. میتونی اونموقع بلیط بخری و بیای.
و به سمت نردبان رفت تا پایین برود.
جی ایون بلند شد و داد زد: یااااا
صدای دادش انقدر بلند بود که جانگکوک را وادار به ایستادن کرد.
_ من تازه تو این سیرک استخدام شدم و به هیچ وجه ناوارد نیستم!
جانگکوک یاد حرف رئیس لی افتاد. به سمت جی ایون چرخید و پرسید: لی جی ایون؟!
جی ایون دست به کمر شد و گفت: خوبه که اسممو میدونی.
جانگکوک اهی کشید و سرش را با تاسف تکان داد.
+ باورم نمیشه رئیس همچین ژیمناستی استخدام کرده.
_ چرا اینو میگی؟!
+ تو حتی نمیتونی یه حرکت ساده با طناب انجام بدی و به تخته ی پرش اویزون میشی. اونوقت قراره جلوی اون همه ادم اجرا کنی؟!
جی ایون گر گرفته بود و میخواست ان پسر را از همانجا پرت کند.

دست هایش را مشت کرد و دندان هایش را بهم فشار داد.
_ از حرفت پشیمون میشی.
جی ایون این را گفت و سریع از نردبان پایین رفت.
وقتی ان دختر از کنارش رد شد، جانگکوک میتوانست قسم بخورد چشم هایش خیس بود.

روز اجرا فرارسیده بود و سالن پر از زن ها و مرد هایی بود که بخاطر اجرای جئون جانگکوک امده بودند.
+ بسیار خب. نوبت میرسه به اجرای پسر شگفت انگیز و ستاره ی این سیرک، جئون جانگکوک!
مردم با شنیدن اسمش، سالن را به لرزه انداختند.
جی ایون که پشت پرده ایستاد بود و به جمعیت نکاه میکرد، از این میزان هیاهو بخاطر ان پسر، تعجب کرده بود.
+ صبر کن و یه اجرای واقعی رو ببین.
جی ایون چرخید و همان پسری که نجاتش داده بود را با یک میکروفون که به گوشش وصل. بود، دید. در ان لحظه جی ایون ارزو میکرد کاش از روی تخته افتاده بود و توسط "جئون جانگکوک" نجات پیدا نمیکرد.
_تو... تو جئون جانگکوکی؟!
جانگکوک چیزی نگفت و فقط به یک پوزخند اکتفا کرد. از کنار جی ایون که هنوز شوکه بود، گذشت و وارد سالن شد.

𝑹𝒆𝒓𝒘𝒊𝒕𝒆 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒕𝑎𝒓𝒔 | JJK [Completed] Where stories live. Discover now