The End

474 77 9
                                    

جی ایون لبخندی به جمعیت زد و از بغل جانگکوک پایین امد. رو به جمعیت ایستاد و تا کمر خم شد. جانگکوک هم متوجه شد و رو به حاضران تعظیم کرد.
جی ایون و جانگکوک به سمت پشت صحنه رفتند و پرده را کنار

زدند. رئیس لی از روی صندلی اش بلند شد و در حالی که دست میزد، به سمت ان دو امد.
+ خدای من! اون قشنگ ترین چیزی بود که تو زندگیم دیدم. جی ایون! فکر کردم واقعا داری میافتی. چطوری تونستین اینقدر هماهنگ عمل کنید.
جی ایون و جانگکوک نگاهی بهم کردند و لبخند زدند.
+ ازتون میخوام تو افتتاحیه ی هفته ی بعد یه اجرای دو نفره داشته باشین.
رئیس لی این را گفت و به سمت سن رفت.
-----
جانگکوک روی تخت کوچکش داخل واگنش دراز کشیده بود و به اجرای قبلی اش فکر میکرد. اگر میخواست روراست باشد، در حقیقت او به اجرا و صحنه ی افتادن جی ایون فکر میکرد.
ناگهان ضربه ای به در اتاقش خورد. بلند شد و در را باز کرد. اما کسی پشت در نبود. جانگکوک خواست دوباره در را ببندد که جی ایون پرید و کیسه ی مشکی که در دستش بود را جلوی صورت جانگکوک گرفت.
_ تادا!
جانگکوک با تعجب به جی ایون نگاه کرد.
یک تیشرت سفید و رویش یک ژاکت پوشیده بود با شلوار لی ساده ای. مو هایش را هم پشت سرش جمع کرده بود. به نظر نمیرسید بخواهد تمرین کند.
+ اینجا چیکار میکنی؟!

_ خوابم نمیبرد. اینطور که معلومه تو هم خوابت نمیبره. پس با
خودم یکم سوجو اوردم.
و کیسه ی مشکی را بالا گرفت.
جانگکوک کیسه را گرفت و گفت: از کجا گیر اوردی؟!
جی ایون انگشتش را دور موهای جلویش پیچید و گفت: معمولا فروشنده ها منو تحویل میگیرن. میدونی...
بعد دست هایش را زیر صورتش گذاشت تا قیافه اش را بچگانه کند.
جانگکوک چیشی کرد و اشاره کرد تا جی ایون داخل بیاید.
جی ایون نگاهی به اطراف واگن کرد و گفت: اووو جانگکوک شی رئیس خیلی دوست داره میدونستی؟!
جانگکوک قوطی های سوجو را در اورد و روی میز کوچک داخل واگن گذاشت.
+ هرچی باشه من ستاره ی این سیرکم...
جی ایون پشت میز نشست و یکی از قوطی هارا برداشت.
+ البته قبل از اومدن تو. تو خیلی با استعدادی جی ایون.
جی ایون با تعجب به جانگکوک نگاه کرد. احساس کرد گونه هایش دارند گرم میشوند. دست هایش را روی گونه اش گذاشت و سرش را چرخاند.
_ چی... چی میگی!!!
جانگکوک خنده ای کرد و قوطی برداشت. با یک دست،،سرش را باز کرد و جرئه ای خورد.

+ چرا سیرکو انتخاب کردی؟! با استعدادی که تو داری راحت تو شرکت ها و مراسمای بزرگ قبولت میکنن.
جی ایون دستش را زیر چانه اش گذاشت و گفت: خودت چی؟ با صدات راحت به عنوان ایدل قبول میشی.
جانگکوک دستی به گردنش کشید و گفت: این کارو بیشتر دوست دارم.
جی ایون شانه بالا انداخت و بطری اش را به دهانش نزدیک کرد.
_ جوابتو گرفتی.
+ راستی یه عذر خواهی بهت بدهکارم. در موردت زود قضاوت کردم.
جی ایون لبخندی زد و گفت: پس ستاره ها رو از اول بچین.
جانگکوک جوری که انگار لیمو خورده است گفت: چی؟!
_ میتونی برای عذر خواهی ستاره ها رو دوباره برام بچینی.
جانگکوک دستش را جلوی چشم های جی ایون تکان داد و گفت: ببینم مستی؟
جی ایون نگاه بی تفاوتی به جانگکوک انداخت و گفت: کاملا هوشیارم.
+ پس چی میگی؟!
_ حرفایی که اون موقع زدی خیلی بد بود. در صورتی میبخشمت که ستاره ها رو دوباره بچینی.
جانگکوک چند ثانیه به جی ایون خیره شد. حالا متوجه منظورش شده بود.

+ خواسته ت خیلی زیاده.
_ پس از بخشش خبری نیست.
جی ایون این را گفت و قلوپ دیگری نوشید.
-----
جانگکوک محکم چشم هایش روی هم فشار داد تا خودش را هوشیار نگه دارد. سرش را کج کرد و به جی ایون که از شدت نوشیدن بی هوش شده بود، نگاه کرد.
+ زیادی خوشگله.
جانگکوک چهار دست و پا به جی ایون نزدیک شد. دست هایش را دو طرف سر جی ایون روی زمین گذاشت و به چهره اش خیره شد.
جی ایون ارام چشمانش را باز کرد و با دیدن جانگکوک گفت: ستاره ها رو برام باز نویسی کن.
جانگکوک خندید و ارام گفت: باشه.
سرش را به جی ایون نزدیک کرد و وقتی فاصله اش با جی ایون به صفر رسید، زمزمه کرد: بیا ستاره هارو باز نویسی کنیم.
و لب هایش را روی لب های جی ایون گذاشت.

🎉 You've finished reading 𝑹𝒆𝒓𝒘𝒊𝒕𝒆 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒕𝑎𝒓𝒔 | JJK [Completed] 🎉
𝑹𝒆𝒓𝒘𝒊𝒕𝒆 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒕𝑎𝒓𝒔 | JJK [Completed] Where stories live. Discover now