#3

343 72 2
                                    

جی ایون لبخندی زد و دست تکان داد.
ربانش را بالا اورد و چرخاند. همزمان روی زمین چوبی سالن، قدم گذاشت و شروع کرد به چرخیدن. پایش را به سرش رساند و همانطور ربان را میچرخاند. ان چرخش ها و چرخیدن ربان دورش، صحنه ی خیلی زیبایی بود.
جی ایون همانطور که میچرخید، به سمت استیج رفت. حتی یک بار هم چرخشش متوقف نشد. وقتی به استیج رسید، ایستاد و از پله هایش بالا رفت.
جمعیت داخل سالن که هنوز چیز خیلی جذابی ندیده بودند، فقط به استیج چشم دوخته بودند تا اتفاق بعدی را ببینند.
همان لحظه اهنگی پخش شد.
(black swan)
جی ایون نفس عمیقی کشید و شروع کرد.

مچش را دور دسته ی روبانش محکم کرد و شروع کرد به باله رقصیدن.
چیزی که برای جی ایون یاد اور شب بیداری ها، تمرین و باز هم تمرین بود. چیزی که بخاطرش مادر و پدرش را ترک کرده بود تا چیز های بیشتری در باره اش بیاموزد. چیزی که زندگی جی ایون در ان خلاصه میشد، باله بود!
چشم زن ها و مرد ها گرد شده بود. چیزی که در حال تماشایش بودند، بیش از حد زیبا بود. چیزی که ان دختر انجام میداد، یک باله ی معمولی نبود، جی ایون داشت دنیا و زندگی اش را به نمایش میگذاشت. باله ی ان دختر پر از احساس بود.
جانگکوک گوشه ی پرده را بالا داده بود و با حیرت به حرکات جی ایون خیره شده بود.
نیم تنه و شلوارک براق و طوسی رنگش، به علاوه ی موهای بلند و سیاهش که جلویش را بافته بود، ان رقص را حتی حیرت انگیزرتر میکرد. جانگکوک فهمید جی ایون را زیادی دست کم گرفته بود.
وقتی جی ایون روی زمین دراز کشید، اهنگ قطع شد. جی ایون دوباره بلند شد و ربانش را چرخاند. از استیج پایین امد و به سمت تخته پرش رفت. همانطور که ربان مشکی براقش را میچرخاند، از پله های نردبان بالا رفت و روی تخته ایستاد.
برای یک ثانیه چشمش به زمین افتاد. فاصله خیلی زیاد بود. برای نمایش، فاصله ی تخته را دو برابر کرده بودند و الان حداقل صد متر با زمین فاصله داشت.  اما الان جای جا زدن نبود.
جی ایون نفسش را بیرون داد و روی تخته جابه جا شد.
حتی از ان فاصله جانگکوک میتوانست برق اضطراب را در چشم

های جی ایون ببیندـ
فکر نمیکرد بتواند از پسش بر بیاید. با این که جی ایون جانگکوک را نمیدید، حانگکوک مشتش را بالا اورد و زیر لب گفت: تو میتونی.
جی ایون دوید و از روی تخته پرید. دسته های طناب را گرفت و پایش را دور دسته ی دیگر طناب روبرویی حلقه کرد. وقتی از طناب دیگری اویزان شد، صدای تشویق جمعیت بلند شد. ان صدا برای جی ایون مثل موجی از انرژی عمل کرد. جی ایون چرخید، بدنش را بالا کشید و پاهایش را روی دسته گذاشت. ایستاد و دو دستی طناب ها را گرفت. او از طناب های اویزان، مانند طاب استفاده کرده بود و این چیزی بود که حاضران در داخل سالن، حتی رئیس لی، انتظار دیدنش را نداشتند.
صدای بلندی که از حضار داخل سالن بلند شد، جیزی بود که ان سیرک هیچ وقت مانندش را نداشت. حتی غرفه های بیرون از سالن هم متوجه ان صدا شدند و با تعجب به سالن نگاه کردند.
جی ایون لبخند دندان نمایی زد و پاهایش را از هم باز کرد و برعکس شد. وقتی به طناب دیگر نزدیک میشد، اماده شد تا جایش را عوض کند و بپرد، اما وقتی دستش را دراز کرد، فهمید خیلی زود وارد عمل شده و طناب هنوز به او نرسیده.
دست جی ایون فقط توانست دسته را لمس کند اما نتوانست ان را بگیرد.
جی ایون سر خورد و از روی طنابش افتاد. چشمانش را بست و

منتظر مردن شد.  در ان موقعیت جی ایون ارزو میکرد ای کاش بیشتر تمرین میکرد. 
صحنه افتادنش، با ان موهای مشکی که رو صورتش پخش شده بودند و به سمت زمین سقوط میکند، مانند یک فیلم اهسته برای حاضران پخش شد. اما بین انها کسی بود که میدانست این جزوی از نمایش نیست!
+ نه!
جانگکوک پرده را کنار زد و با اخرین سرعتی که حتی خودش هم تا به حال ندیده بود به سمت جی ایون دوید.
زمانی که جی ایون باید به استقبال مرگ میرفت، جانگکوک زیر طناب ها ایستاد و جی ایون درست روی دستانش افتاد.
وقتی جی ایون احساس کرد هنوز زنده است، ارام چشمانش را باز کرد و صورت ترسیده ی جانگکوک را دید. جی ایون دست هایش را دور گردن جانگکوک حلقه کرد تا نیافتد. نفس همه در سینه هایشان حبس شده بود و ان دو به چشم های همدیگر خیره شده بودند.
ناگهان صدای تشویق دیوانه واری سالن را تکان داد. همه از ان اجرای متفاوت و خاص شوکه و شگفت زده شده بودند. ان اجرا برای همه تازه بود و از ان لذت برده بودند.

𝑹𝒆𝒓𝒘𝒊𝒕𝒆 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒕𝑎𝒓𝒔 | JJK [Completed] Où les histoires vivent. Découvrez maintenant