U should know.

347 63 40
                                    


در یک جنگل تاریکِ تاریک، یک خانه تاریکِ تاریک بود؛
و در خانه تاریکِ تاریک، یک اتاق تاریکِ تاریک بود؛
و در اتاق تاریکِ تاریک، یه کمد تاریکِ تاریک بود؛
و در کمد تاریکِ تاریک، یک اسکلت بود.

_________________________________________

۲۰۲۱ -

رد خون تمام سطوح رو پوشونده و دستیار قد کوتام که حسابی از دیدن صحنه ی جرم ترسیده و سکسکه اش گرفته رو صدا میکنم .

_ بیا جلو سومین. باید از اینا عکس بگیری زود باش.

نفس عمیقی میکشه و با ترس و لرز دوربینش رو در میاره .
میدونم به درد این کار نمیخوره اما نمیشه کاریش کرد.
برای چند هفته ای تا وقتی که یه دستیار خوب پیدا کنم تمام تلاشم رو برای آروم بودن و کنار اومدن باهاش به کار می گیرم .

+اون..اون چیه؟!

سعی میکنه جیغ نزنه و سرجاش سفت و سخت وایمیسته. به کنار شومینه ، جایی که سومین اشاره میکنه نگاهی میندازم و با دیدن یه تیکه پوست خونی که به آجر شومینه چسبیده بود سری تکون میدم .

_ یه بمب ساعتی کوچیک کار گذاشته بودن روی شکم مقتول‌. بخاطر همین ..

دستکش دستمه واسه همین بیخیال سمت شومینه میرم و اون تیکه از پوست رو برمیدارم .
کمی بخاطر گرمای هیزم جمع شده اما هنوز قابل آزمایشه .
+ بزرگترین تیکه ش انگشت های دستش بودن.

با چشم های ترسیده و صورت خیس از عرق به پلاستیک زیپ دار بین دستهام که مخصوص نمونه برداریه نگاه میکنه .
دست هاش جلوی دهنش رو می پوشونن و سعی میکنه چیزی که دیده رو فراموش کنه .

_سروان لی ! این نمونه ها رو یادتون نره.

مرد با یونیفرم رسمی پلیسش به سختی از بین تیکه های چوب و مبل های سوخته رد میشه و پلاستیک رو از دستم میگیره .

× ممنون از دقت تون کارآگاه اوه. چیزی هم متوجه شدین ؟

_ یه چیزایی رو چشمی میشه حدس زد.
×و اونا چی ان؟

دو جفت چشم قفل شدن رو حرکات دستهام و منتظرن تا چیزی شبیه به حقیقت‌رو ازم بشنون .

_مقتول برای آخر هفته و تعطیلاتی که تنهایی برنامه ریزی کرده بوده به کلبه اش اومده. وضع مالی خوبی داشته و اون ماشینی که بیرون پارک شده هم تاییدیه به این قضیه . یه ربع پیش بچه های تیم تون اطلاعات شخصیش رو گیر آوردن . ظاهرا این آقا رئیس بانک بوده و حسابی زد و بند های پشت پرده داشته .

Suicide ClubTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang