24. Cancel the flight

108 4 0
                                    

"مارک من دارم میرم " جکسون به تصویر خودش توی آینه قدی که کنار در بود نگاه کرد، دستی توی موهای به هم ریختش کشید، اما بازم حالت نگرفت. دیرش شده بود و فرصتی برای صاف کردنشون نداشت، تقصیر مارک بود که آلارم گوشیش رو خاموش کرده بود. عادت داشت روزایی که از شهر میرفت بیرون شب قبلش رو خونه ی اون بگذرونه، بعضی وقتا فقط کنارهم فیلم میدیدن اما شب هایی مثل دیشب مارک نظر دیگه ایی داشت.

دوباره به تصویر خودش توی آینه نگاه کرد، یه قرار کاری داشت و باید زودتر به فرودگاه میرفت.

انگار خیلی هم برام مهمه

مارک از اتاق خواب به بیرون سرک کشید "صبر کن" ربدوشامبری که به تنش بزرگ بود رو محکمتر دور خودش پیچید و به داخل راهرو اومد. قسمتی از شونش از ربدوشامبر ابریشمی مشکی رنگ بیرون زده بود و پوست سفیدش رو به نمایش میذاشت "یه چیزی یادت رفته"

جکسون دستی به جیبش کشید "نه حواسم بود شارژرمو-" مارک دستشو توی جیبش لباسش رد کرد.

به لبخند روی لب مارک زل زد، مثل خورشید توی یه ظهر تابستونی گرم بود، اما همین لبخند گرم و دلنشین هم میتونست جکسون رو به خاک سیاه بشونه

مارک سرتا پاشو برانداز کرد، تی شرت اورسایز سفید رنگی که نوشته ی فانتزی روش داشت، شلوار جین مشکی که زانوش پاره بود و یه کلاه کپ به همون رنگ.

"لباست خوبه اما هنوزم خیلی به خودت نمیرسی" برای مارک که عادت داشت همیشه ساعت ها برای حاضر شدن وقت بذاره تیپ جکسون خیلی نرمال به نظر می‌رسید.

"آره پس تو خوبی سه ساعت جلوی آیینه طول میدی تا حاضر شی" کلمات سریع از دهنش خارج شده بود، بدون اینکه به فکر عواقبشون باشه.

لبخند مارک تغییر کرد، دیگه اون لبخند گرم چند ثانیه بیش نبود، حالا بیشتر شبیه یه پوزخند شیطانی بود، پوزخندی که همیشه ازش می‌ترسید، جکسون اب دهنش رو قورت داد و این پا و اون پا شد، میتونست بره بیرون، با در بیشتر از چند قدم فاصله نداشت، فقط کافی بود ازش خداحافظی کنه و بره بیرون

مارک دستشو از توی جیبش بیرون آورد "باید ازین استفاده کنی" به کاک رینگ فلزی که توی دستاش بود نگاه کرد و توی هوا تکونش داد.

جکسون به خودش لرزید.

"اما چرا؟ من که کاری نکرد-"

"اسمشو بذار اقدام امنیتی" اونقدری نزدیک اومده بود که بوی عطر همیشگیش رو حس میکرد، بوی چوب کاج، تلخ و سرد مثل خود مارک . جکسون ازین بو مست میشد، دوست داشت نفس عمیق بکشه، ریه هاشو پر کنه اما نگاه خصمانه مارک بهش اجازه حرکت نمی‌داد، چطور تونسته بود بهش نه بگه؟

جکسون سؤالش رو تکرار کرد "اما چرا؟ این فقط یه مسافرت کاریه من دو شب تو هتل میمونم، بعدم فقط من و دوستام هستیم و ... "هر چی ادامه میداد ، صداش ضعیف تر میشد و میفهمید که مارک اهمیتی نمیده.

GOT7 Oneshots (Boy x Boy)Where stories live. Discover now