37. My world

111 6 0
                                    


برای جینیونگ دنیا وقتی معنی میداد که اون لمسش می‌کرد و برای جه بوم تمام دنیاش توی این پسر خلاصه میشد.

"هیونگ.. هیونگ" صدای ناله های ملتمسانه توی پذیرایی با شیشه های قدی در طبقه ی 44 ام اکو میشد و جه بوم بدن جینیونگ رو به شیشه ها بيشتر فشار میداد.

جینیونگ نالید "هیونگ لطفا دوباره انجامش بده" بدنش زیر تماس دست های جه بوم میلرزید و در خودش جمع میشد.

جه بوم پوزخندی زد که جینیونگ میتونست از بازتاب تصویرش توی شیشه ببینه.

"بازم میخوای بیبی بوی؟" طبیعتا جوابش رو میدونست اما نیاز داشت تا از دهن خود جینیونگ بشنوه، جینیونگ سرشو بالا و پایین کرد و پیشونیش رو به شیشه ی سرد تکیه داد و دونه های عرق از گردنش به پایین سر خورد.

"هیونگ لطفا" آب دهنشو به سختی قورت داد، دستاش روی پنجره جمع شد و رد انگشت هاش روی شیشه موند. جه بوم دوست داشت رد انگشتا همونجا بمونه، مثل یه اثر موندگار، یه نماد از بدن جینیونگ و شهر زیر پاشون که با قطرات بارون و لایه های ابر استراتوس احاطه شده بود. حتی با وجود اینکه توی یکی از بزرگترین ساختمونهای منطقه بودن همه چیز بزرگ به نظر می‌رسید. جینیونگ وقتی از بیرون بهش نگاه میکرد حس یه مورچه رو داشت، فکر میکرد اگه از بالا نگاه کنه تصور دیگه ایی داشته باشه ولی هنوزم همون بود، هنوزم در بین آسمان خراش های بلند یه موجود ناچیز بود.

"لطفا لطف- اههه" جه بوم با دستکش چرمی که پوشیده بود ضربه ی دیگه ایی به باسنش زد، دستای جینیونگ مشت شد و نالید.

نفسشو توی سینه حبس کرد گفت "بیشتر" چشماشو محکم بست، قفسه ی سینش به شدت بالا و پایین میشد و پریکامش راه گرفته بود "بیشتر تنبیهم کن" اما جه بوم خلاف حرفش عمل کرد، به ارومی باسن قرمزش رو نوازش کرد، به باسن جینیونگ چنگ زد و گفت "من کاری که میخوای رو انجام میدم" سرشو جلو برد "فقط بذار قبل رفتنت یه ذره لذت ببریم" میدونست که برای عصر جینیونگ باید بره، هم خونه و هم قلب جه بوم خالی میمونه، از اولشم میدونست که جینیونگ آدمی نیست که همیشه کنارش باشه اما هر بار که به دیدنش میومد ضربان قلبش شدت می‌گرفت و کنترل افکارش رو از دست میداد. اولین باری که دیدش جینیونگ به پسر معصوم بود که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده. جه بوم میدونست نباید اونو زیر پرو بال خودش بیاره و وارد بیزینس پدرش کنه، اما کمک به یه نفر که کار بدی نبود.

جه بوم دوست داشت برای امروز هم که شده تا حد امکان طولش بده، براش مهم نبود که شاید جینیونگ برای بار آخر بخواد وسایلی که تازه جمع کرده چک کنه، توی این شش ماه اخیر که توی خونه جه بوم زندگی می‌کرد به جز لباساش چیز دیگه ایی همراهش نبود، حالا با همون لباس ها که داخل یه ساک برزنتی زرشکی رنگ جلوی در ورودی جا خوش کرده بودن میخواست به زادگاهش برگرده، جایی در اون طرف کشور، جایی که دست جه بوم بهش نمی‌رسید.

GOT7 Oneshots (Boy x Boy)Where stories live. Discover now