39. together (JJ)

103 17 0
                                    


جه بوم باید عصبانی میشد، باید واکنش نشون میداد ، اما کاری از دستش بر نمیومد، اونا داشتن تمام تلاششون رو میکردن.

هر چی بیشتر بهش فکر می‌کرد حس بدتری داشت، اونا خوب نبودن، عالی بودن، از همه ی اعضا راضی بود، از خودشون راضی بود، تلاشی که سر هر تمرین میذارن و انرژی که جلوی دوربین از خودشون نشون میدن، همه اینها جه بوم رو خوشحال می‌کرد. وقتی که جکسون و مارک بعد از ساعت ها تمرین حرکات آکروباتیک با خستگی و درد روی زمین می‌افتادن، یا یونگجه که بیخیال شام میشد تا با بم بم رقص تمرین کنه، ساعت های مداوم تمرین می‌کردن و عرق می‌ریختن، جینیونگ که خوابش رو فدای طراحی رقص می‌کرد و لباس خیس از عرق یوگیوم که بارها و بارها رقص رو از اول میرفت تا اونو برای خودش و بقیه بهتر بکنه.

اونا از تمام انرژی شون استفاده می‌کردن، بیشتر وقتا از حد توان خودشون هم فراتر میرفتن.

البته تلاششون بی نتیجه نمیموند، بعد از انتشار هر آلبوم، بعد از پروموشن ها مردم راجبشون سرچ میکردن و آلبوماشونو میخریدن، به عنوان گروه روکی داشتن کارشونو خوب انجام میدادن و دیگه کسی اونارو 2 پی ام جدید صدا نمیزد، اونا گات سون بودن.

جه بوم هم در آرامش بود، اون فشاری که مدام روش بود حالا داشت کمتر میشد و میتونست لذت ببره، دیگه مجبور نبود جلوی دوربین تظاهر کنه حالش خوبه، حالا وقتی می‌خندید واقعا خوشحال بود و برای شادی طرفدارا با علاقه کاراشو ادامه می‌داد. دیگه خبری ازون ترس هایی که گوشه ذهنش به سراغش میومدن و اونو از ادامه ی کار گروهشون میترسوندن نبود. این بار دیگه نمیخواست چیزی گروهشون رو خراب کنه.

این دفعه مثل دبیو قبلی نبود که فقط جینیونگ باشه، حالا مسئولیت پنج نفر دیگه هم روی دوشش بود، اما با وجود این مسئولیت سنگین حالش بهتر بود و احساس امنیت داشت، وقتی کنار بقیه اعضا بود انگار در برابر سختی ها محافظت میشد، در حالی که اون باید کسی باشه که از بقیه محافظت میکنه.

اگر هنوز همون ایم جه بوم قبل میموند به راحتی عصبانی میشد، هر چیز کوچیکی خشمشو برانگیخته می‌کرد، دندوناشو به هم میسایید و فکشو منقبض می‌کرد و به خوابگاه برمی‌گشت تا خشمشو خالی کنه، ایم جه بوم گذشته به عواقب کاراش فکر نمی‌کرد، فقط نگران زمان حال بود.

اما اون دیگه جه بوم گذشته نیست، حالا بزرگ شده، تغییر کرده، دیگه آدم ساده لوحی نبود.

حالا فقط خسته میشد، خسته ازینکه شاید لیدر خوبی نباشه، خسته بود چون بقیه داشتن پیشرفت میکردن اما خودش هنوز داشت درجا میزد.

شنیدن این حرفا از مربی ها اوازشون، رییس کمپانی و مربی رقصشون براش کافی بود تا بهش ثابت شه درستن.

GOT7 Oneshots (Boy x Boy)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora