اونایی که فکر میکنن به بکهیون نزدیکن، در واقع فقط فکر میکنن.
تنها تعداد انگشت شماری میدونن که اری تنها کسیه که میتونه مدیرعامل بیون رو عین کتاب بخونه.
_________"بیشتر خانم اری"
اری در حالی که هنوز با اون پیش بند صورتی دور خودش میچرخید، به اقای بیون نگاه کرد که بشقابش رو بالا و به سمت اون اورده بود.
"این سومین تخم مرغ آبپزتون بود، آقای بیون."
"و منم بیشتر میخوام"
قلب بادیگارد سختگیرش با دیدن چهرش نرم شد و بدون هیچ حرف دیگه ای دو تا تخم مرغ دیگه توی بشقابش گذاشت.
بکهیون حاضر بود تا یه ماه هر وعده تخم مرغ بخوره.
_________________
وقتی حرف از استایل بکهیون میشد، همه حتی نزدیک ترین دوستاشم میدونستن که چیزی بیشتر از کت و شلوار بهش نمیاد.
"خانم اری!!"
اری کتابی رو که داشت میخوند در صدم ثانیه به گوشه ای پرت کرد و به سمت اتاق بکهیون دوید. ولی تنها چیزی که باهاش رو به رو شد، بکهیونی بود که فقط یه پیرهن به تن داشت.
انگار بهش سیلی زده بودن.
اب دهنشو قورت داد و به رییسش نگاه کرد."چه خبر شده؟"
حالا که به ظاهر اتاق دقت میکرد، بکهیون وسط یه کوه پر از لباس وایساده بود. اری حتی ازش عصبانی هم نبود.
"لباس خواب مورد علاقه ی لعنتیم کجاست؟"
برای یه لحظه، اری فکر کرد که چقدر با اون چهره ی شاکی اش دوست داشتنیه. فقط برای یه لحظه.
"شما دیروز اون رو پوشیدین، قربان."
بکهیون سرشو تکون داد
"ولی باید امروز اینا رو بپوشم، امروز یکشنبه اس. امروز روز استراحتمه و بنابراین باید اونو بپوشم! حالا هرچقدرم که بچگونه به نظر بیاد. لعنت بهش."
اری واقعا از این راضی بود که روزای تعطیل بکهیونو دور از اون فضای شرکت و با پیژامه میبینه. بدون مهمونی، بدون جلسه، بدون هیچی. روزای تعطیل بیون بکهیون یه ادم معمولیه.
و مردم واقعا متعجب میشن که بفهمن بکهیون توی اوقات فراغتش چیکار میکنه.
اونا همیشه تصور میکردن که اون دخترا رو برای خوشگذرونی به خونش میبره، پارتی میگیره و بیست و چهار ساعت توی بار های مجلل وِله.
ولی اینطور نبود، بکهیون ترجیح میده با دوستاش ولی استیشن بازی کنه تا اینکه یه دختر بی نام و نشونو ورداره بیاره خونه.
بکهیون تقریبا هیچوقت پارتی نمیگیره. مگر اینکه یه مناسب بشدت خاص باشه. شاید تولدش.
و در موارد نادر هم داخل باغ با اری حرف میزد تا ذهنشو خالی کنه.
YOU ARE READING
At Gun Point
FanfictionBaekhyun × Aeri 🦋خلاصه↓ هر دوشون فقط آرزو دارن که دوباره شروع و پایان خوش رو پیدا کنن.ولی باور داشتن که غیر ممکنه، غافل از اینکه، کنار همدیگه بودن، تنها راه نجات اونا از اون وضعیت احمقانه بود. ••|نقطه ی شلیک↓ •ژانر : اکشن، رومنس، اسمات ••نویسنده :...