11 شب
مکانی در گانگنام، سئول
صدای خنده ی بلند بیون بکهیون در اطراف دیوار های مجلل خالی راهرو های عمارتش طنین انداز شد..
همین الان یکی از مهمونی های خودش رو دوباره به پایان رسونده بود.
کتی که روی زمین افتاده بود، دکمه هایی که نصفه باز شده بودن و چشم هایی که از شرارت میدرخشیدن...
سرمایه دار بزرگ تجاری.
مرد مو بلوند که همزمان از لیوان ویسکیش مینوشید، با خودش خندید و نگاهی به اطراف انداخت.
این سومین لیوانش بود و یه جرعه کافی بود که اون رو کاملا از خود بی خود کنه.بکهیون یه جرعه ی دیگه نوشید و همونطور که پیش بینی میشد تعادلش رو از دست داد، ولی دستی اون رو نگه داشته بود..
یه دست ظریف..
صاحب اون دست هارو میشناخت.."اوه، خانم بادیگارد.."
زمزمه کرد و با نگاهش سر تا پاش رو انالیز کرد.
از پاشنه های کفش مشکی رنگش و لباس قرمز و چسبونش تا موهای بلند و حالت دارش.
تکمیل کننده ی آنالیزش، اخم سردی بود که میتونست هر کسی رو به گور بفرسته.
نگاه کردن بهش فقط بیشتر تحریکش کرد،مثل همیشه.
"وقت خوابه، آقای بیون"
بکهیون میدونست منظورش چیه و انقدر مست بود که حوصله ی مقدمه چینی نداشت.
نگاه تاریکی بهش انداخت و زمانی که به دم اتاق رسیدن بی صبرانه اری رو محکم به دیوار راهرو کوبید و کمتر از چهار ثانیه ی دیگه، زبون داغش رو توی دهنش میچرخوند و همزمان بدنش رو لمس میکرد.
"اومم..آقای..بیون.."
نالید و با عجله شروع به باز کردن باقی دکمه های پیرهنش کرد و بعد از پایین کشیدن پیرهن از روی شونه های پهنش اون رو از تنش خارج کرد.
"همینه، ناله هات رو نگه ندار..."
غرید و بدون هیچ ملاحظه ای لباس قرمز و تنگش رو از تنش بیرون کشید.سینه ی راستش رو محکم فشار داد و نیپل چپش رو به دندون گرفت چون میخواست بیشتر صدای ناله هاش رو بشنوه،
نمیتونست انکار کنه که ناله هاش رو دوست داره!اری ناخوداگاه موهای بلوند و بهم ریخته ی رییسش رو بین انگشت های باریکش پیچید و ناله ی بلند تری کرد.
نمیتونست بیشتر از این تحمل کنه،
کمر دختر رو محکم گرفت و بعد از در اغوش گرفتنش به سمت تخت رفت.کمرش رو به ارومی روی تشک نرم قرار داد و دوباره لب های نرمش رو وحشیانه بوسید.
بعد از اینکه مطمئن شد جای جای لب هاشو چشیده لب هاشو به سمت فکش برد و اونجا رو گاز گرفت و بعد برای مارک کردن گردنش زبونش رو پایین تر برد
ESTÁS LEYENDO
At Gun Point
FanficBaekhyun × Aeri 🦋خلاصه↓ هر دوشون فقط آرزو دارن که دوباره شروع و پایان خوش رو پیدا کنن.ولی باور داشتن که غیر ممکنه، غافل از اینکه، کنار همدیگه بودن، تنها راه نجات اونا از اون وضعیت احمقانه بود. ••|نقطه ی شلیک↓ •ژانر : اکشن، رومنس، اسمات ••نویسنده :...