غار : بخش دوم

772 178 484
                                    

بعد از اینکه تقریبا همه‌ی تعلیم دیده های زخمی دوباره نیروی کافی برای جنگیدن رو بدست اوردن، وقتش شد که لان وانگجی نقشه حمله ای رو که با ووشیان و جیانگ چنگ، برنامه ریزی کرده بودن رو برای بقیه توضیح بده تا بتونن شانسشون رو برای نابودی لاک‌پشت غول پیکر امتحان کنن.

نقشه طوری تنظیم شده بود که اولین هدف، کور کردن لاک‌پشت و بعد از اون خلاصی از شرش بود ولی برای اینکه لاک‌پشت رو کور کنن، لازمش این بود که کاری کنن تا سر لاک‌پشت از لاک، بیرون بیاد و اینکه به اندازه کافی به اون نزدیک بشن تا بتونن هر دوتا چشمشو سوراخ کنن.

لان وانگجی و گروه تعلیم دیده ها، وظیفشون این بود که توجه لاک‌پشت رو جلب کنن تا از لاک بیرون بیاد همینطور جیانگ چنگ و ووشیانم وظیفشون این بود که خودشون رو به چشمای لاک‌پشت برسونن و با یه ضربه کاری، هر دوتا چشم رو از کار بندازن.

با اشاره لان وانگجی، تعلیم دیده ها به دو گروه تقسیم شدن تا از دو جهت به لاک‌پشت حمله کنن. ووشیان و جیانگ چنگم خودشونو به قسمت دم لاک‌پشت رسوندن و منتظر فرصت شدن. سکوت کرکننده ای، فضای غار رو پر کرده بود و هر لحظه احتمال بیدار شدن لاک‌پشت بیشتر و بیشتر می‌شد.

هر دو گروه، تیرهای خودشونو رها کردن اما هیچکدوم از تیرها، کوچکترین اثری رو لاک محکم و ضخیم لاک‌پشت نزاشت. خیلی سریع دوباره دسته دوم تیرها رو هم پرتاب کردن اما بازم فایده نداشت.

همه با تعجب، داشتن به این فکر می‌کردند که دفعه اول، چطوری ووشیان به تنهایی فقط با رفتن روی لاک لاک‌پشت، تونست اونو بیدار کنه؟! اما حالا با اینهمه تیر از جهت های مختلف، لاک‌پشت کوچکترین حرکتی نمی کرد.

از طرفی هم نمی‌خواستن خیلی به لاک‌پشت نزدیک بشن تا وضعیتو واس خودشون سخترش کنن.
ووشیان و جیانگ چنگم که خیلی وقت بود منتظر فرصت بودن تا حمله رو شروع کنن بعد از اینکه فهمیدن مشکلی پیش اومده؛ تصمیم گرفتن برگردن پیش لان وانگجی و بقیه گروه اما
در راه برگشت یه چیزی توجه ووشیانو جلب کرد؛ اونم سالم بودن دم لاک‌پشت بود. با وجود خراش عمیقی که اون سه نفر از تعلیم دیده های یونمنگ روی دم لاک‌پشت ایجاد کرده بودن، اما دیگ هیچ اثری از اون خراش، روی دم لاک‌پشت نبود. همه‌ی گروه که دوباره دور هم جمع شدن، لان وانگجی دستور داد که دوباره برگردن به قسمت پشتی غار تا بتونن راه بهتری پیدا کنن.

لان وانگجی وقتی که دید اگه همین جوری به حمله ادامه بدن هم نیرو شون تحلیل میره هم کل افرادشون رو از دست میدن و نمیتونن لاکپشت رو بکشن پس تصمیمی گرفت و اون رو با دو الفای اصیل دیگه در میون گذاشت و وقتی با موافقت اونا مواجه شد ، عملیش کرد

وقتی همه ی تعلیم دیده ها منتظر تصمیم سه الفا بودن لان وانگجی به حرف اومد : از اونجایی که زخمی ها زیاد شدن و بیشتر از قبل طول میکشه تا بخوان انرژی  دوباره به دست بیارن ما تصمیم گرفتیم که سالم ها به زخمی ها کمک کنن و به مقر ابر برگردین تا کمک های بیشتری بیارین و توی اون چند روزی که شما برید و با نیرو برگردید ما هم فکر بهتری برای جنگ با لاکپشت میکنیم و انرژی مون رو به دست میاریم

lovely life Donde viven las historias. Descúbrelo ahora