𓂃 𝖸𝗈𝗎 𝖠𝗋𝖾 𝖭𝗈𝗍 𝖠𝗅𝗈𝗇𝖾
𓂃 𝖬𝗂𝗇𝗌𝗎𝗇𝗀
𓂃 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖳𝗋𝖺𝗀𝖾𝖽𝗒
⎙ : _از دیوونهها خوشم میاد.
_منم چون از دیوونهها خوشت میاد دیوونه شدم.........
مینهو لبخندی زد. از نظر جیسونگ، این زیباترین لبخندی بود که تاحالا دیده بود. جیسونگ پا به پاش لبخند زد.
_مینهویا تو خیلی قشنگ میخندی.
مینهو لبخندش به خنده تبدیل شد.
_واقعا؟ خندههای تو که خیلی قشنگ تره
_اوه نه به هیچ وجه...وقتی تو میخندی حس میکنم کل دنیا میخنده.
_خیلیا میگن خندههای من قشنگه ولی من میتونم قسم بخورم خندههای تو، تو یه لول دیگهای از قشنگیه
_مینهویا تو بیهیچ حرفی جلوم وایسی دلمو میبری چه برسه به اینکه از این حرفای قشنگم بزنی.
مینهو دستشو رو شونه جیسونگ قرار داد.خم شد و قلبشو بوسید.
_میخوام دیوونت کنم.
_فکر میکنی الان دیوونت نیستم؟من به جنون رسیدم.مینهو نگاه شیطونی به جیسونگ انداخت.
_از دیوونهها خوشم میاد.
_منم چون از دیوونهها خوشت میاد دیوونه شدم.
مینهو خندید. چند لحظه بعد جدی شد.
_جیسونگا من باید برم خب؟
خنده جیسونگ محو شد و اشک به چشماش هجوم آورد.
_مینهویا داری میری؟ کی بر میگردی؟
مینهو بوسهای روی لبای جیسونگ نشوند:
من بلوطمو ول نمیکنم.مرگم نمیتونه مارو جدا کنه.زود برمیگردم...خیلی زود.چند لحظه بعد، با رفتن مینهو، فقط سرمایی بود که اتاقو تو حصار دستای قویش گرفت. جیسونگ بغ کرده خودشو بغل کرد. در اتاق باز شد و مرد سفید پوشی داخل شد.
_هی جیسونگا چطوری؟
_ازت متنفرم.
_چی؟
جیسونگ وحشی شد و فریاد زد:
ازت متنفرم...تو باعث شدی مینهو بره.
_هی جیسونگا آروم باش...آروم باش مینهویی اینجا نبود.
_برو گمشو تو فراریش دادی...اون از همتون میترسه.
_جیسونگا به خودت بیا.جیسونگ از بین دندونای کلید شدش غرید:
برو گمشو...تو عوضی ترین و حرومزادهترین آدمی هستی که من دیدم.
_جیسونگا خودتو کنترل کن.
دوباره اشک داشت به چشاش هجوم میورد.لعنت به این اشکای مزاحم.
_فقط میخوام بری...فقط برو و تنهام بزار.
_باشه اینارو میزارم کنار تختت بخورش. خب؟
جیسونگ دوباره فریاد زد:
د برو دیگه...نمیخوام ببینمت...بری مینهو میاد.
مرد سری تکون داد و رفت.صدای زمزمهای گوشه اتاق، توجه جیسونگو جلب کرد.
_بدون شیرین زبونیهات چیکار میتونم کنم؟
منو غرق میکنی و بعد پس میزنی
کاری میکنی گیج بشم،
شوخی ندارم ولی نمیتونم مجبورت کنم
توی اون ذهن زیبا چی میگذره؟
من روی رازهای زیبات سوار شدم
احساس گنگی میکنم،
حتی نمیدونم چی آزارم میده ولی خوب میشم
سرم زیر آب مونده ولی راحت نفس میکشم
تو دیوونه ای و من عقل و منطقم رو از دست دادم
جیسونگ با اشک خندید. مینهو برگشته بود. ادامهی آهنگی که همیشه میخوندنو گرفت.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝖫𝗂𝗍𝗍𝗅𝖾 𝖯𝖺𝖼𝗄
Fanficاین بوک قراره تمام نوشتههای کوچولوی اسکیز منو در بر داشته باشه^^ خوشحال میشم بخونیدو اگه دوسش داشتید، ووت بدید و کامنت بزارید^^