𝖢𝖺𝗇'𝗍 𝖫𝗂𝗏𝖾 𝖶𝗂𝗍𝗁𝗈𝗎𝗍 𝖲𝖾𝗈 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝖻𝗂𝗇(𝖢𝗁𝖺𝗇𝖻𝗂𝗇)

1K 104 28
                                    

𓂃 𝖢𝖺𝗇'𝗍 𝖫𝗂𝗏𝖾 𝖶𝗂𝗍𝗁𝗈𝗎𝗍 𝖲𝖾𝗈 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝖻𝗂𝗇

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

𓂃 𝖢𝖺𝗇'𝗍 𝖫𝗂𝗏𝖾 𝖶𝗂𝗍𝗁𝗈𝗎𝗍 𝖲𝖾𝗈 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝖻𝗂𝗇

𓂃 𝖢𝗁𝖺𝗇𝖻𝗂𝗇

𓂃 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖥𝗅𝗎𝖿𝖿

⎙ :سری بعد نوبت توئه...
چانگبین شونه‌ای بالا انداخت:
متاسفم ولی من میرم سرکار...
چان اخم کمرنگی کرد:
منم بیکار نیستم... فقط امروز مرخصی گرفتم...
چانگبین لبخند زد... با دستش دو طرف صورت چان رو گرفت و بوسه‌ی نرمی به لب‌هاش زد:
میدونم وولفی... تو حتی بیشتر از من کار میکنی...
..........

رو توی در چرخوند و وارد خونه شد... با خستگی بدنشو کشید و بعد از گذاشتن کیف سامسونتش روی باکس کنار در، جلو رفت:
چانا... جیسویا...
صدای خسته‌ی چان که میگفت "من اینجام" باعث لبخندش شد... سمت اتاق جیسو رفت، بعد از بازکردن در اتاق و دیدن چان و دخترشون، شلیک خندش به هوا بلند شد:
چا...نا... این... چه سر و وضعیه...
چان آهی کشید و گیره‌ی صورتی رو از موهای فرش کند:
خنده نداره... این دختر منو مدل خودش کرده و داره ارایشم میکنه...

چانگبین لب گزید و سعی کرد خندشو متوقف کنه:
هر چقدر گفتم واسش رژ لب نخر و از الان زوده، قبول نکردی...
جیسو جلو رفت و چانگبین رو بغل کرد:
بابا... بابا من حوصلم سر رفته بود... بابا چانی زود اومد... بعد من مجبورش کردم بشینه ارایشش کنم... میخواستم مثل اون دختره که تو یوتیوب ارایش میکنه، بابا رو آرایش کنم...
چانگبین خندید و دستشو رو سر جیسو کشید:
باشه جیسویا... الان، همه جات رژ لبی شده...
با دیدن رنگ لاک روی تیشرت یونیکورن جیسو، سر بلند کرد و به دستای چان نگاه کرد:
هر چقدر تو لاک زدن واسه دست خودت خوبی، واسه دست بقیه بی استعدادی چان...

چان شونه‌ای بالا انداخت و از روی تخت السای جیسو بلند شد:
جیسویا... برو حموم خودتو خوب بشور...
جیسو چند لحظه صبر کرد، بعد جلو رفت و شلوارک چان رو گرفت:
تو... باهام نمیای بابا؟
چان خم شد و گونه‌ی جیسو رو بوسید... با دیدن رد رژ لب درهم برهم روی گونه‌ی جیسو، خندید و سر تکون داد:
جیسو دیگه بزرگ شده... بابا چانی و بابا بینی میخوان بهت اعتماد کنن تنها بفرستنت حموم، باشه؟

جیسو با ذوق بالا و پایین پرید و سمت حمامی که بین دو اتاق بود، دویید...
بعد از شنیدن صدای باز شدن شیر آب، چانگبین دست چان رو کشید و بعد از وارد شدن به اتاق خودشون، چان رو روی تخت نشوند:
بشین همینجا مرد...
و با دستمال مرطوب، شروع به پاک کردن رنگ‌های صورتی و بنفش از روی صورت چان کرد...
_بچه زیادی کنجکاوه ببینه باباش چطوری میشه...

𝖫𝗂𝗍𝗍𝗅𝖾 𝖯𝖺𝖼𝗄Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang