My Bride Part 1

105 25 2
                                    

25 years ago .......

_تبعید میشی

مرد دستشو دراز کرد و الهه رو نشون داد
تهیونگ آب گلوشو با ترس قورت داد و نگاهی به صورت معصوم پسر انداخت

+قربان ، منکه همه چیزو براتون توضیح دادم من اونو اغفال کردم ، من باعث شدم تا باهام رابطه برقرار بکنه چرا میخواید اونو مجازات کنید ؟؟

مرد با بی رحمی ، نگاهی سنگ دلانه به صورت غرق در سکوت پسر انداخت و گفت

_جفتتون هم مجازات میشید ، ولی شرایط تو فرق داره کیم تهیونگ،  تو اینجا میمونی
دور از اون،  مجازات تو تنها بودنه ، به تنهایی و درحالیکه زجر کشیدن افراد رو میبینی جونشونو ازشون میگیری و تبدیل به فرشته ی مرگ میشی

بغض پسر فرو ریخت ، چی قرار بود به سر اون بیاد در حالیکه اونها به الهه ی عالی رتبه ی خودشون یعنی کیم تهیونگ هم رحم نکرده بودن

سرشو بالا گرفت و از جاش بلند شد
زانوهاش اسیر سستی شده بودن و نایی برای ایستادگی نداشت ، از مجازات خودش نمی‌ترسید
فقط و فقط از تنهایی تهیونگ و مجازات سختی که براش در نظر گرفته بودن میترسید

+مجازات من چیه ؟ منو چجوری قراره تنبیه کنید ؟ چطور میخواید عشقی رو که توی قلبم ریشه دوونده ، ریشه کن کنید؟

تهیونگ پلکاشو روی هم فشار داد و با گرفتن دست الهه اونو به طرف خودش کشید

_ساکت شو ، داری شرایطو برای خودت بدتر میکنی ، بذار فقط من مجازات بشم

پسر تلخندی زد و با بغضی که دوباره قورت داد دستشو از دستهای تهیونگ بیرون کشید

+این بار دیگه ساکت نمیمونم ، ما تنها قربانی های عشق نیستیم و نخواهیم بود ، پس اگر مجازاتی هست میخوام باهم تجربه اش کنیم

مردی که روی صندلی طلایی رنگ نشسته بود و با نگاهی خشمگین شاهد گستاخی اون الهه ی ریز جثه بود از سر جاش بلند شد و گفت

_داشتم خام حرفهات میشدم کیم تهیونگ،  ولی این طور که مشخصه این الهه کوچولو به تنبیهی بزرگ تر از تنبیه تو نیاز داره

با قدم های استوار و کشیده به طرف پسر قدم برداشت
روبه‌روش وایستاد و چونه ی ضعیفش رو توی دستش گرفت
با صدایی بلند جوری که تمام الهه های حاضر در مجلس بشنون گفت

+من این الهه ی بی نام و نشون رو که جلوی من ایستاده و گستاخانه برای من داستان عشقی رقت انگیزش رو تعریف میکنه ، به تازه متولد شدن در بدن یک انسان فانی درحالیکه چیزی از این عشق به یاد نمیاره مجازات میکنم
این حکم نیم شب اجرا خواهد شد

تهیونگ با فریاد بلندی که سر داد دستهاشو از دستهای سرباز ها آزاد کرد و به طرف مرد دوید
زانو زد و به پاش افتاد

MY BRIDE Where stories live. Discover now