_اون مرد کی بود جیمین ؟
تهیونگ با زدن چسب زخم به دست جیمین سرشو بالاتر گرفت و به چشمهای پف کرده اش زل زدجیمین که خودشو در مقابل اون نگاه کاملا بی دفاع میدید ، اخماشو توهم کشید و گفت
+پریشب هم اومده بود اینجا و حرف های عجیب و غریب میزد، بهم میگفت باید از کسی که میاد سمتم دور بشم و از اینجور چیزها فکر کنم دیوونه ای چیزی باشه چون اصلا شبیه آدم های عادی نبود
تهیونگ که دست خدایان رو خونده بود با تکون دادن سرش از روی صندلی بلند شد و با جدیت رو به جیمین گفت
_از این به بعد مراقب خودت باش ، دیگه لازم نیست شبها اینجا بمونی
+ولی من به پولش احتیاج دارم نمیتونم پاره وقت کار بکنم
تهیونگ سرشو تکون داد و درحالیکه به طرف اتاق پشتی مارکت میرفت گفت
_من کل حقوقتو پرداخت میکنم ، نیازی نیست که شبها اینجا بمونی ، من مشکلی ندارم
پس لطفا مراقب خودت باش و شبها اینجا نمونجیمین با مظلومیت و البته سردرگمی که نسبت به رفتار رئیس جدیدش داشت
ادای احترام کرد و پشت صندوق وایستاد
تهیونگ وارد اتاق شد و پشت میز نشست ، ولی با نگاه به ساعتش متوجه شد که باید سریعا به ماموریتش برسه
اینکه اون به تازگی عشق گمشده اش رو پیدا کرده بود دلیل نمیشد تا از مسئولیتش شونه خالی بکنه
حتی اگر کارش رو دوست نداشتوقتی برای تلف کردن نداشت پس بدون اینکه از مارکت خارج بشه توی اتاق غیب شد و دقیقا توی صحنه ی جرمی که یک نفر کشته شده بود ظاهر شد
پشت سر مردی که گلوش پاره شده بود وایستاد و اسمش رو خوند
+چو یونگ چال ، درسته ؟
مرد سراسیمه به طرف صدای بمی که صداش کرد برگشت و سرشو تکون داد
_شما کی هستید ؟ چرا ، چرا کسی منو نمیبینه؟
تهیونگ با نگاه به کارتی که توی دستش بود ، نیشخندی زد و به صورت مرد نگاه کرد
+من فرشته ی مرگتم ، فکر کردی بعد از صدماتی که به این آدمها وارد کردی ،میتونی فقط با مردن خودتو خلاص کنی ؟
_چی ؟ ف..فرشته ی مرگ؟؟
+میفرستمت جایی که برای داشتن ثانیه ای آرامش التماس بکنی ، تو نمیتونی فرار بکنی
تهیونگ دستش رو روی زخم گردن مرد گذاشت و با فشار دادنش ، اخم کرد و اونو به جایی که لایقش بود فرستاد
جهنم
.
.
.
.
.
جیمین پولو از زنی که درخواست دوتا بسته رامیون کرده بود گرفت و توی صندوق گذاشت
به ساعتش نگاه کرد . وقتش شده بود تا به کلاس رقصش بره و با تمام اذیت هایی که میشد به کار مورد علاقه اش ادامه بده
YOU ARE READING
MY BRIDE
Fanfictionدو الهه که بخاطر عشقی ممنوعه به بدترین شکل مجازات شدن . کدوم میتونست بدتر باشه ؟ فرشته ی مرگ بودن ؟ یا یک انسان ؟ بدون اینکه چیزی از عشق حقیقیش یادش بیاد ، مثل یک انسان زندگی میکرد ، بدون اینکه بدونه معشوقه اش چندین ساله که دنبالش میگرده . Couple:v...