تهیونگ با گذاشتن اون برگه ها روی میز ، با بدنی که از شدت هیجان هنوز هم درحال لرزیدن بود ، روبهروی اون تابلو وایستاد و خندیدلبخند دندون نمایی که زد ، نشون میداد برای رسیدن به معشوقه اش یک فکر هایی داره
ولی با به یادآوردن اینکه ممکنه اون پسر چیزی راجع به عشقشون و حتی اون به یاد نیاره لبخندش محو شد و به طرف میز برگشتپوشه رو دوباره برداشت و به عکسی که از جیمین توی اون پوشه بود نگاهی انداخت
چهره اش دقیقا به زیبایی درونش بود
موهای روشن و لب های صورتی و پف کرده
صورتی گرد و زیبا و البته بدنی ظريف و باریکتمام خاصیت های یک الهه که الان نمایشگر یک انسانه
خوشحال بود از اینکه یونگی براش ، معشوقش رو پیدا کرده ولی از طرفی هم نگرانش بود
بهترین دوستش برای گرفتن اون اطلاعات چندین بار خودش رو توی خطر انداخته بود حالا هم با نزدیک شدن تهیونگ به جیمین حتما خبرها به گوش الهه ی ارشد میرسید و این وسط به جز تهیونگ یونگی هم آسیب میدید+باید این ریسک رو به جون بخرم ، بیست و پنج سال تبعید ، بیست و پنج سال دوری کافیه . من اون الهه رو میخوام و به دستش میارم .
ولی چطور قرار بود شروع بکنه ؟
از کجا باید شروع میکرد؟ عاشق کردن دوباره ی اون الهه ی زیبا که الان یک انسانه ، کار سختی بود》》》》》》《《《《《《
سردردش تموم شده بود ولی هنوز هم احساس گیجی داشت
به محل کارش رسید ، بعد از تمرین رقص در طول روز به عنوان فروشنده ی شیفت شب مارکت هم کار میکردبا تعداد قرص هایی که مصرف کرده بود ، منگ میزد و توی حالت عادی خودش نبود
تلو تلو خوران نزدیک مارکت شد و در کشوییش رو باز کرد
ادای احترامی به مردی که صاحب اونجا بود کرد و گفت
+رئیس معذرت میخوام ، سردردم خیلی شدید بود مجبور شدم برم داروخونه و قرص بخرم
مرد چاق بدون اینکه حرفی بزنه سرشو با اخم تکون داد و با کوبیدن روپوش پسر توی سینه اش از مارکت خارج شد
جیمین پوفی کشید و با فشار دادن پلکهاش روی هم شروع کرد به پوشیدن لباس های کارش
با منگی که توی سرش بود فقط دوست داشت بخوابه و از اینکه توی اون شب بارونی کسی برای خرید نمیاد کاملا مطمئن بود
پس پشت صندوق نشست و با تکیه دادن سرش به پشت صندلی چشمهاشو بست و خوابید
ساعت طرفهای سه نیمه شب بود که جیمین با شنیدن باز شدن در از جاش پرید
نگاهی به صندوق روبهروش که باز و کاملا خالی شده بود نگاه کرد و بلافاصله از جاش بلند شد و دنبال دزدی که به تازگی از اونجا خارج شده بود دوید
ESTÁS LEYENDO
MY BRIDE
Fanficدو الهه که بخاطر عشقی ممنوعه به بدترین شکل مجازات شدن . کدوم میتونست بدتر باشه ؟ فرشته ی مرگ بودن ؟ یا یک انسان ؟ بدون اینکه چیزی از عشق حقیقیش یادش بیاد ، مثل یک انسان زندگی میکرد ، بدون اینکه بدونه معشوقه اش چندین ساله که دنبالش میگرده . Couple:v...