+یعنی چی این حرفت ؟ حالا که بعد از این همه مدت عشقمو پیدا کردم رهاش کنم ؟
تهیونگ با کوبیدن لیوان شیشه ای به دیوار بلند سر یونگی فریاد زد و نفس نفس زنان سرجاش وایستاد
یونگی سرشو به اطراف تکون داد و نفسشو با حرص بیرون داد
تهیونگ همیشه اونقدر عجول بود
بدون اینکه اجازه بده یونگی حرفش رو تموم بکنه عصبانی شده بود و از عالم و آدم شاکی بود_وقتی میگم به حرفام کامل گوش نمیدی همین میشه دیگه میگم دو دقیقه آروم بگیر تا کامل همه چیزو بهت توضیح بدم
تهیونگ ناامیدانه روی مبل نشست و موهای مشکی رنگشو بین دستاش قفل کرد
+یک راهی وجود داره
تهیونگ با شنیدن این حرف جرقه ای از امید رو ته دلش حس کرد حاضر بود هرکاری بکنه
+باید ببوسیش ، این چیزی بود که ته اون طومار لعنتی نوشته شده بود
میدونم بابت خوندنش بدجوری مجازات میشم ولی لازم بود تا برای تو و اون الهه ی کوچولو راه حلی پیدا کنمتهیونگ قطر اشکی از گوشه ی چشمش چکید و از جاش بلند شد
به طرف یونگی رفت و روبهروش وایستاد
_چطور باید این کارو بکنم ؟
یونگی نیشخندی زد و با نگاه به پسری که بالا سرش وایستاده بود گفت
+تو با اون الهه خوش میگذروندی از من میپرسی که چطور باید یک نفرو بوسید ؟ هیچی فقط لبهای لعنتیتو بزار روی لبهاش
تهیونگ سرشو پایین انداخت و با کنار زدن موهای بهم ریخته اش گفت
_منظورم این نیست ، منظورم اینه چطور باید متقاعدش کنم که ببوسمش
خودت میدونی الان ما توی چه شرایط فاکی هستیم و اون منو نمیشناسه چطور باید ببوسمش؟یونگی از جاش بلند شد و با گرفتن شونه های پسر به چشمهای مشکی رنگش زل زد
اون پسر واقعا عاشق بود
+همین حالا ، برو خونه اش و وقتی که خوابه ببوسش راحت ترین کار ممکن ، تو که یک الهه ای به راحتی میتونی وارد یک خونه بشی
تهیونگ اخماشو توهم کشید و گفت
_این یک تجاوز محسوب میشه
+فقط انجامش بده کیم ، بهم بگو دوستش داری ؟
_معلومه
+میخوای به دستش بیاری ؟
_صددرصد
+پس همین الان برو و وقتی که خوابه ببوسش ، طوری که خودش نفهمه
یونگی تهیونگ رو به عقب هل داد و با زدن بشکنی اونو به خونه ی جیمین برد
تهیونگ سرشو بلند کرد و خودش رو دقیقا کنار تخت جیمین پیدا کرد .
یک خونه ی قدیمی و داغون که سرماش میتونست یک آدم رو تا عمر داره مریض بکنه
CZYTASZ
MY BRIDE
Fanfictionدو الهه که بخاطر عشقی ممنوعه به بدترین شکل مجازات شدن . کدوم میتونست بدتر باشه ؟ فرشته ی مرگ بودن ؟ یا یک انسان ؟ بدون اینکه چیزی از عشق حقیقیش یادش بیاد ، مثل یک انسان زندگی میکرد ، بدون اینکه بدونه معشوقه اش چندین ساله که دنبالش میگرده . Couple:v...