هنوز توی جنگل بودن
لیام:پاشو بریم مکان مورد علاقمون
دست زین رو گرفت و بلندش کرد و به سمت بزرگترین درخت اون جنگل رفتن
لیام:اولین باری که توی این جنگل غم لباتو چشیدم اینجا دقیقا کنار همین درخت بود
زین:و آخرین بار
لیام:میخوام برای بار دوم توی مکان مورد علاقمون غم لباتو بچشم سد بوی(sad boy)
زین رو به درخت چسبوند و لبشو محکم روی اون لب ها کوبید،دقیقا مثل اولین بوسشون،طعم تلخ سیگار میداد
زین:لبات گرمای قبل رو ندارن
لیام:ولی لب های تو هنوز تلخیشون رو دارن
دست زین رو توی دستاش گرفت و به سمت جایی که ماشینشون بود رفتن
زین:دستات هم دیگه گرمای قبل رو ندارن
لیام:دوست داری توی ماشین بخوابیم و فردا برگردیم؟
سوار ماشین شدن،لیام صندلی رو عقب برد و خوابوند که زین بتونه توی بغلش جا بگیره
نیمه شب بود،زین نفس نفس میزد
لیام:پاشو سد بوی،همش کابوسه
زین بیدار شد و چند تا نفس عمیق کشید
لیام:دوباره؟
زین:دوباره
لیام:من همیشه پیشتم تا از کابوس ها بیدارت کنم
زین:زندگی تلخ ترین کابوس منه،کاش از این کابوس بلند بیدارم کنی
دوباره توی بغل نه چندان گرم لیام به خواب رفت
Iliya...
YOU ARE READING
it hurt [Z.L]_Completed
Fanfictionفریادی میزنم از جنس سکوت میشنوی ای دورترین نزدیک من؟