🅵🅸🆁🆂🆃&🅻🅰🆂🆃

61 21 1
                                    

هنوز توی جنگل بودن

لیام:پاشو بریم مکان مورد علاقمون

دست زین رو گرفت و بلندش کرد و به سمت بزرگترین درخت اون جنگل رفتن

لیام:اولین باری که توی این جنگل غم لباتو چشیدم اینجا دقیقا کنار همین درخت بود

زین:و آخرین بار

لیام:میخوام برای بار دوم توی مکان مورد علاقمون غم لباتو بچشم سد بوی(sad boy)

زین رو به درخت چسبوند و لبشو محکم روی اون لب ها کوبید،دقیقا مثل اولین بوسشون،طعم تلخ سیگار میداد

زین:لبات گرمای قبل رو ندارن

لیام:ولی لب های تو هنوز تلخیشون رو دارن

دست زین رو توی دستاش گرفت و به سمت جایی که ماشینشون بود رفتن

زین:دستات هم دیگه گرمای قبل رو ندارن

لیام:دوست داری توی ماشین بخوابیم و فردا برگردیم؟

سوار ماشین شدن،لیام صندلی رو عقب برد و خوابوند که زین بتونه توی بغلش جا بگیره

نیمه شب بود،زین نفس نفس میزد

لیام:پاشو سد بوی،همش کابوسه

زین بیدار شد و چند تا نفس عمیق کشید

لیام:دوباره؟

زین:دوباره

لیام:من همیشه پیشتم تا از کابوس ها بیدارت کنم

زین:زندگی تلخ ترین کابوس منه،کاش از این کابوس بلند بیدارم کنی

دوباره توی بغل نه چندان گرم لیام به خواب رفت

Iliya...

it hurt [Z.L]_CompletedWhere stories live. Discover now