•piano of life•

1K 142 20
                                    

"Piano of life"
•پیانوی زندگی•
Couple: Hyunlix, changlix,minsung
Genre:Romance,drama,Angst,school life
Telegram: @Leeayano
Instagram: lilmawixa
Part 8

مینهو پاس چان رو به طرف دروازه فرستاد و اخرین گل بازی رو برای تیم A زد. احتمالا این چهارمین یا پنجمین توپی بود که توسط اون گل میشد.
مربی ورزش، اقای شی وونگ سوت سرخ رنگش رو با اخرین حد توانش به صدا دراورد و باعث شد پسر ها بازی رو متوقف کرده و یکی یکی از زمین بازی و چمن های خوشرنگش دور بشن.
اون روز کسایی که توی زمین بازی کرده بودن، اکثرا بچه های قوی و با تجربه کلاس C-1 بودن، افرادی مثل مینهو که کاپیتان تیم بود، چان، هیونجین، چانگبین که به تازگی قابلیت هاش رو به نمایش گذاشته بود و چند نفر دیگه.
-هی هوانگ بازنده بودن چه حسی داره؟
چانگبین داد زد و نیشخندی تحویل چهره خسته و عرق کرده هیونجین داد.
هیونجین تنها کسی بود که از بین دوستاش اون روز توی تیم B بازی کرده بود و از اونجایی که عادت نداشت در پست دروازه بان بازی کنه، نتونسته بود تاثیر چندانی روی بازی بزاره.
-دهنتو ببند سئو...برو خدا رو شکر کن توی تیم مینهو بودی وگرنه سوراخ میشدی
چان یقه چانگبین رو کشید و اون رو به طرف رختکن برد تا مانع از دعوای احتمالیشون بشه. اصلا حوصله نداشت بین دو نفر یکیو انتخاب کنه پس تا حد الامکان تلاش میکرد زیاد اون دو رو باهم تنها نزاره.
-مگ مرض داری سر به سرش میزاری چانگبین؟کرم از خودته خیلی دلت میخواد باهاش بحث کنی؟
چانگبین حولش رو روی گردنش کشید و شونه ای بالا انداخت
-به من چه که دوست خر پولت حتی قیافشم رو اعصابه...نگاش کن تروخدا همش قیافه میگیره چطوری با این کنار میای؟
چان لباسش رو دراورد و به گوشه رختکن پرت کرد...عصبی به نظر میرسید!
-دهنتو ببند چانگبین...انقد از رفیقای من همچین تصوراتی نساز اینکه تو با هیشکی کنار نمیای به این معنی نیس که هیونجین یا هرکس دیگه ای مشکل داره....برو رو خودت کار کن
کوله مشکی رنگ و له و لوردشو از روی زمین برداشت و بدون توجه به چانگبین که خسته و کلافه گوشه ای مینشست، از رختکن بیرون رفت.

مینهو دستی برای دو پسر کنار زمین تکون داد. جیسونگ و فلیکس معمولا بازی نمیکردن.جیسونگ جز ذخیره ها بود و فلیکس هم به کل حوصله ورزش رو نداشت پس ترجیح داده بود یه گوشه کنار پسرِ سنجابی بشینه و مشغول حرف زدن باهاش بشه. البته اگر اینکه هر پنج دقیقه یک بار به هیونجین نگاه نامحسوسی مینداخت رو نادیده بگیریم...
مینهو دستی به سر جیسونگ کشید.تو مدرسه نمیتونست کاملا راحت با اون وقت بگذرونه یا هروقت که میخواد ببوستش چون احتمالا تحویل دفتر داده میشدن و باید هزارتا دلیل مسخره میاوردن که ثابت شه فقط دوستن...فقط دوست...
-چیکارا کردی سنجابکم؟
جیسونگ لبخندی زد
-هیچی با فلیکس راجب بازیکنا نظر دادیم...امروز عالی بازی کردی
مینهو لبخند بزرگی زد...روزانه هزاران نفر از بازیش تعریف میکردن ولی شنیدن همچین تعریف هایی از زبون جیسونگ با بقیه متفاوت بود...
-خب پس دوتا بیبی بوی خوشگل نشستن این گوشه و بازیکنا رو سبک سنگین کردن ها؟
جیسونگ خنده بلندی کرد و سرش رو به چپ و راست تکون داد
-اوه نه قسم میخورم چشمم فقط رو تو بود
مینهو سری تکون داد...میدونست سنجابکش هیچ وقت جز اون کسیو نمیبینه...خودش هم وسطای بازی دائم به اون پسر مو فندقی نگاه میکرد...شاید بهتر بود ازین به بعد جیسونگ رو از زمین بازی دور کنه چون احتمالا از شدت حواس پرتیش به این سنجاب کوچولو، یه روز باعث باخت تیمش میشد!
-فلیکس زنگ اخره نمیخوای کراشتو نشونمون بدی؟
جیسونگ رو به فلیکس پرسید و باعث شد معده پسرک مو بلوند دوباره از استرس به خودش بپیچه
-چیزه...اگ دیدمش بهتون میگم...نمیدونم اصلا امروز اومده یا نه...
جیسونگ سری تکون داد و از جا بلند شد
-خب بیا با مینهو بریم رختکن...بعدش میتونیم سه نفری برگردیم
فلیکس از سر جاش بلند شد و همونطور که مشغول فکر کردن و پیدا کردن بهونه های جدید برای در رفتن از زیر موضوع نشون دادن کراشش بود، دنبال دو پسر دیگه راه افتاد.

𝑷𝒊𝒂𝒏𝒐 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆Where stories live. Discover now