#پارت سوم

65 6 0
                                    

چشم غره ای رفت از جلومون ناپدید شد
از در ورودی که عبور کردیم به سمت چپ رفتیم از راهروها عبور کردیم تا به کلاسمون رسیدیم
من و آیما پیش هم میشستیم ، جلومونم داوین و رائیک میشستن ؛ بچه های خوبین ، میونه من و آیما باهاشون خوبه
اون سمت کلاس برهان پسره پولدار کلاس یا بهتر بگم کراش دخترای مدرسه میشست و دخترا جلوش با ناز و کرشمه رفتار میکردن
با دیدن من که به سمت جام رفتم به سمتم اومد ولی من اعتنایی نکردم
سرجام نشستم و وقتی رومو برگردوندم جلوم ظاهر شده بود
× به به آناهل خانوم ، چطوری خوشگلم؟
سنگینی نگاه دخترای دیگه که با حسادت و نفرت نگام میکردن رو خودم حس میکردم ،
- فضول حال منی؟ به توچه اصلا؟ چه کاری ازت برمیاد؟ حالم خوب نیست چه غلطی میخوای بکنی ؟
لبخند مضخرف و مرموزانه ای زد
با اون چشای ابی زل زد تو چشام
فاصلشو تا صورتم کم کرد
خواستم خودمو عقب بکشم که با دستش پشت سرمو گرفت و لباشو گذاشت رو لبام
چشام گِرد شده بودم ، یکم به خودم اومدم هولش دادم عقب
آیما که از این رفتار برهان شوکه شده بود با دهن باز داشت نگامون میکرد ، دیگه واقعا قاطی کرده بودم
از جام بلند شدم از کنار میزم رد شدم و روبه روش وایسادم ،یقشو گرفتم تو دستم....

اوه اوه ، برهان عجب کاری کرد🙊
به نظرتون آناهل چی کارش میکنه ؟!
فکر نکنم زندش بزاره🤦🏻‍♀️😂😂
البته حقشه پسره پرو😒
نظراتونو برام کامنت کنید دوستای خوشگلم😍🥺

پروانه مشکیDonde viven las historias. Descúbrelo ahora