Jimin :
+ مامان من رفتم
_ یه لحظه وایسا عزیزم
دمه در ایستاده بودم تا اینکه مامان سریع با یه جعبه کوچولو اومد سمتم
_ عزیزم ناهارت رو جا گذاشتی
+ ممنونم مامان
ناهارم رو از دستش گرفتم و داخل کوله پشتی گذاشتم بعد از گذاشتن بوس روی لپ مامانم از خونه خارج شدم و به سمت مدرسه جدیدم راه افتادم
امیدوارم که حداقل تو این یکی مدرسم اذیتم نکنن
تو مدرسه قبلی خیلی به خاطر ظاهرم اذیتم کردن
موهام مادرزادی طلایی بوده و رنگ چشمام عسلیه
حتی تو مدرسه قبلیم سعی کردن بهم دست درازی کنن ولی از شانسم مدیر مدرسه رسید و منو نجات داد بعد از اون اتفاق پدر مادرم انتقالی مو گرفتن و از اون مدرسه اومدم بیرونحالا جلوی مدرسه جدیدم ایستادم
جیمین تو میتونی نفس عمیق کشیدم و داخل مدرسه رفتم همین که وارد راه رو شدم همه سرو صدا ها تموم شد و همه به من داشتن نگاه میکردن
زیر نگاهاشون داشتم آب میشدم بلاخره رسیدم به در لاکرم بازش کردم و کوله مو گذاشتم داخلش
داشتم کتاب های ریاضی رو برمیداشتم که یکی از پشت رون هام رو لمس کرد سریع برگشتم که دیدم چند تا پسر پشتم ایستادن_ این یکی زیادی خوشگله
_ اره فکر کنم باسنش خیلی نرم و خوردنی باشه
_ من لمسش کردم خیلی خوب بود
داشتن با حرف هاشون حالم رو بهم میزدن
همونیکه لمسم کرده بود اومد جلوم وایساد_ نظرت چیه باهم خوش بگذرونیم
ترسیده بودم میخاستم فرار کنم ولی اونا چند نفر بودن اگه از دست یکیشون فرار میکردم حتما اون یکی منو میگرفت
بهم نزدیک میشد و سعی میکرد فاصله بین خودمونو از بین ببره که یکی از پشت سر عقب کشیدش
بهش نگاه کردم خیلی خوشتیپ و جذاب بود- دارین چیکار میکنین راحتش بزارین عوضیا
هیچ کس به غیر از من و اون چند نفر و این پسر خوشتیپ توی راهرو نبود همه رفته بودن سر کلاساشون
اون چند نفر باهم کتکش میزدن که دلم واسش خیلی سوخت چرا باید هرجا من باشم دردسر درست میشهبعد از چند دقیقه که خیلی کتکش زدن رفتن
سریع خودم رو بهش رسوندم بیهوش بود دلم نیومد تنهاش بزارم بلندش کردم سنگین بودحالا که کلاس رو از دست دادم و این آقا هم به خاطر من تو دردسر افتاده باید کمکش کنم
به سختی از مدرسه اومدم بیرون و یه تاکسی گرفتم توی ماشین سرش رو پاهام بود و من داشتم واضح تر به صورت بی نقصش که حالا به خاطر من زخمی شده بود نگاه می کردم
YOU ARE READING
Mistake
Fanfictionکوکمین آگه دنبال یه فیک عاشقانه غمگین میگردین این داستان رو از دست ندید