5

399 56 9
                                    

چند روز شده بود که جونگکوک رو ندیده بودم
این چند روز نه لب به غذا زدم نه آب فقط کارم شده بود گریه کردن

مادرم داخل اتاقم شد و کنارم رو تخت نشست

_ جیمینا تورو خدا یه چیزی بخور این طوری ظعف میکنی

+ من فقط جونگکوک و میخوام

_ پسرم

پدرم وارد اتاق شد و کنار مادرم نشست دست منو گرفت و نوازش کرد

_ من خیلی دوست دارم پسرم این برام سخته ولی
قبول کردم که با جونگکوک باشی من فقط خوشحالی تو رو میخوام پسرم ولی باید بدونی که خیلی برات اوضاع سخت میشه

+ واقعا قبول کردین

سرش رو تکون داد که پریدم و بغلش کردم
خیلی خوشحال شدم

Jungkook:

- من ازدواج نمیکنم

_ باید بکنی من میگم

از روی مبل پا شدم و رفتم پیش پدرم

_ باشه ازدواج میکنم ولی با جیمین

بهم دوباره سیلی زد تو این چند روز فقط داشتم به جیمین فکر میکردم و همش پدرم تا اسم جیمین رو می شنید بهم سیلی میزد

_ تو رو از خونه میندازم بیرون آگه بازم پیش آون پسره بری

پوزخند زدم - شما خیلی وقته منو از خونه که هیچ از قلبتون انداختین بیرون
تا حالا شده به خاسته من یه کار و انجام بدین ها
فقط گفتین چی کار کنم چی کار نکنم
ولی الان فقط یه چیز از شما میخوام منو از جیمین جدا نکنین

_ جونگکوک، تو با این کارت باعث شرم منی
وقتی از این خونه رفتی بیرون یعنی از خانواده من رفتی بیرون و من دیگه پسری به اسم جونگکوک ندارم

- یعنی انقد از من بدتون میاد من درسته که جیمین رو دوست دارم ولی شما رو هم دوست دارم شما پدر منید با این که هیچ وقت برام پدری نکردین
من هر دوی شما رو میخوام

_ جونگکوک تکلیفت رو روشن کن من یا اون پسره

ساکت شدم دیگه چیزی نگفتم که پدرم دست من رو کشید و برد سمت ماشینش
نشستیم و ماشین حرکت کرد

_ آدرس خونه جیمین رو بگو

آدرس رو گفتم و رفتیم سمت خونه اونا

در خونه رو زدیم مه مادر جیمین در رو باز کرد
رفتیم داخل که پدر جیمین هم اومد پیش ما
جیمین تا من رو دید از جاش بلند شد
پدر من روبروی پدر جیمین ایستاد

_ من نمیدونم که پسر تو چه جادویی کرده و چشم پسر منو کور کرده ولی بدونید که من پسرم رو دوست دارم و حاضرم بمیرم تا با پسرت ازدواج نکنه

_ پسر من هیچ جادویی نکرده تو باید مواظب پسر خودت می بودی جیمین من هیچ کاری نکرده

_ پس چرا پسر من احمق شده و ولش نمیکنه

MistakeWhere stories live. Discover now