با وارد شدن گروه امداد (نمی دونم اسمشون چیه )هممون دور مبل جمع شدیم..
بعد از چک کردن حالتش و تزریق کردن انسولین بهش
ازشون تشکر کردم و با هیونجین اون ها رو به بیرون
همراهی کردیم
.........
لینو:
انکار نمی کنم که دلم برای سونگمین سوخت اون...
از وقتی وارد شد یکسره داره گریه میکنه و از لیکس
طلب بخشش میکنه
میدونم زیادروی کردم ولی اصلا دوست ندارم اون
عوضی لیکس و پیدا کنه و مثل قبل بزنتش
ما با کلی بدبختی تونستیم یکم آرامش به دست
بیاریم و من اصلا حاضر نیستم که این آرامش و از
دست بدم .....
یه بار دیگه به سونگمین نگاه کردم...
با اینکه گریه هاش بند اومده بود ولی بازم چشم هاش
قرمز بودن و چندتا قطر اشک رو گونه هاش بود...
وقتی که دیدم خودش و ایان پیش لیکس نشستن
تصمیم گرفتم به اشپزخونه برم و برای لیکس یه چیز
مغذی درست کنم ...
ولی همین که به اشپزخونه رفتم دیدم که
هیون و هیونجین با پشبندهای صورتی رنگ و موهای بسته دارن با
و هان و چان مشغول شستن ظرف
ها و سبزیجاتن
و چانگبین هم ......
خوب اون فقط داشت اگیو میرفت و بچه ها رو اذیت میکنه ....
"دارید چیکار میکنید؟؟.."
ESTÁS LEYENDO
TWO DADDY'S (Completed)
Fanfic𝙣𝙖𝙢𝙚 :𝙩𝙬𝙤 𝙙𝙖𝙙𝙙𝙮𝙨 𝙜𝙚𝙣𝙧𝙚 :𝙛𝙪𝙣𝙣𝙮 𝙘𝙤𝙢𝙚𝙙𝙮 𝙨𝙤𝙘𝙞𝙖𝙡 𝙢𝙚𝙙𝙞𝙖 (ѕᴍụᴛ ʙ×ʙ) 𝙘𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚:𝙝𝙮𝙪𝙣𝙡𝙞𝙭 (ᴍɪɴѕụɴɢ) 𝙬𝙧𝙞𝙩𝙚𝙧:𝙜𝙝𝙯𝙡𝙠𝙗𝙞 ❜ همه چ...