11

1.3K 304 34
                                    

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

فلیکس:

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

فلیکس:

امروز اصلا هیونگم نزاشت برم کیک شاپ با اینکه کلی

سفارش دارم برای امروز ولی همه رو به جینی و بقیه

کارکنان اونجا سپردم :(

به اشپزخونه نگاهی انداختم و بعد به گوشیم نگاه

کردم

آره...بزار انجامش بدم چرا که نه

ولی ایندفعه از ایان کمک نمیخواااام!!!!

به جاش به سونگمین مونگ مونگ میگم اون یکم

عاقلانه رفتار میکنه!!فکر کنم ...

گوشیم و برداشتم و وارد اشپزخونه شدم

و به سونگمین هیونگ تصویری زنگ زدم...

"این وقت صبح چرا زنگ زدی؟؟حالت خوبه "

درحالی که مایکروفر و روشن میکردم و چندتا تخم

مرغ از یخچال درمیوردم گفتم

"خوبم خوبم هیونگ فقط ازت کمک میخوام "

"باشه ولی صورتت و نشون بده فقط سویشرتتو  و

میبینم "

"عاااا...

گوشی رو روی صورتم تنظیم کردم

گوشی رو روی صورتم تنظیم کردم

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

"الان خوبه هیونگ "

"آره اره ،واسه چی کمک میخوای حالا؟"

"راستش میخوام کوکی درست کنم و....."

"و چی؟؟"

"و میخوام برای دوقلوهای هوانگ بفرستم "

"واتتتتتت!!"

*صدای گوشی رو یکم کم کردم*

"هیونگ ...خوب اونا...اووومم..دیروز اومده بودن و من

نتونستم ازشون تشکر کنم .."

"باشه..این یکم عجیبه ولی باشه باید چیکار کنم ؟؟"

"فقط بیا منو آماده کن هیونگ و اینکه...آدرس

خونشون :)"

"تو یه روزی باعث میشی هیونگت منو به فاک بده "

"نه نه هیونگم اینکار و نمیکنه!!! البته مطمئن

نیستم*خاروندن سرش* "

*یهویی جیغ کشیدن*

یااااا عوضی بهت گفتم دست به

بوتم نزن

+مگه تو مال من نیستی هااااان ،پس من داشتم به

بوتی که حق منه دست میزدممم

میگم دست و نزار...اه ...لعنت ...دارم...

Video call ended

این....

یکم عجیب بود ..

با تعجب پشت سرمو خاروندم و به وسایل کوکی

خیره شدم ...

چرا من با یه همچین دوست های سمی ای دوستم ؟؟و

جالب تر از این چرا من نمی تونم ازشون جداشم

TWO DADDY'S (Completed)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang