2

245 63 282
                                    

تمام شجاعتم را جمع کردم و رو بهش گفتم:
-بالفرض که من کشته باشمش چی در ازاش میتونم بهت بدم؟

جانور خنده ب بلندی کرد و میز را به سمت در شکسته پرتاب کرد:
تنها چیزی که میتونی بدی همونیه که توی عهد نامه اومده

با اینکه میخواستم با چاقوم گلوشو تیکه پاره کنم ولی خودمو کنترل کردم و با صدای آروم گفتم: عهد نامه چی میگه؟

اون خیره به چشمام گفت: زندگی در برابر زندگی هر انسانی که بی خود یک پری رو بکشه یا بهش آسیب بزنه سزاوار مرگه

با اینکه میدونستم که پری ها نمیتونن دروغ بگن و اون هم چنان راسخ و محکم صحبت میکرد که جایی برای اعتراض نداشتم
گفتم: خب ولی منکه چیزی درباره عهد نامه نمیدونستم

-آره شما فانی ها بیشتر تصمیم میگیرن اون تیکه های عهد نامه رو به فراموشی بسپارین و فقط قسمت هایی که دوست داشتین رو نگه داشتین

نمیدونستم باید چیکار کنم از طرفی صفا و دنیا رو میدیدم که از ترس بهم دیگه چسبده ن و از طرفی هم پدرمو میدیدم که از ترس داشت میلرزید
با تن و بدن و صدایی لرزان نحوا کنان گفتم: بریم بیرون... اینجا جاش نیست..

اون هم گفت: من قرار نیست جونت رو بگیرم جونت رو میبخشم چون میبینم شجاعت زیادی در خودت داری ولی تو باید تا ‌این عمرت رو در
پریتیان بگذرونی

میخواستم اعتراض کنم که پدرم با ترس لنگ لنگان جلو اومد و گفت: لطفا آقای مهربان.. زین تنها پسرمه.. بهتون التماس میکنم که ازش بگذرین...

جانور با عصبانیت غرید و گفت: ساکت
عصبانی شده بودم میخواستم چاقوی را در چشمش فرو کنم اما میدونستم تا دستمو بالا ببرم با دندوناش گردنمو خورد میکنه
ذهنم درگیر رفتن و ماندن  بود حس میکردم به هیچ طریقی نمیتونم از دستش فرار کنم چون پری ها قوه شنوایی قوی ای داشتن و صدای پامو میشنید

ولی چاره ای نداشتم جز اینکه با اون برم و از خانواده م دورش کنم برای همین سمتش رفتم و خیره به چشمای یشمی رنگش گفتم :
کی راه بیوفتیم؟

با اون چشمان گرگ مانندش بهم نگاه کرد و غرید و گفت
-حالا

به سمت صفا و دنیا برگشتم از صفا که انتظاری نداشتم چون اگر هم میخواستم نمیتونست با اون بدن ظریفش من رو نجات بده یا کاری بکنه و دنیا..

دنیا مطئنا اولین اولویتش نجات صفا بود و خوشحال هم میشد که دیگر با من بحث نمیکنه و از شرم خلاص میشه

شنلم را برداشت و با صدای آرام گفتم:
-گوشت گوزن خوراک چند هفته تون رو تامین میکنه و بعدش هم از ایزاک بخواین بهتون شکار یاد بده خودم بهش تله سازی رو یاد دادم
مراقب خودتون باشین

Courts of shines and stars (ZOUIS)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon