جوکیونگ در اتاق جونگ کوک با سرعت باز کرد و صدای بلندی اینجاد کرد
که تهیونگ ترسید و از روی تخت جونگ کوک پرت شد پایین
جوکیونگ خندید و گفت:تاشماها باشید انقدر بهم نچسبید
تهیونگ سرشو بالا اورد و چشمای خوابالو به جوکیونگ نگاه کرد
جونگ کوک با اخم روی تخت نشست و گفت:نونا هنوزم بقیه رو اینجوری بیدار میکنی؟
جوکیونگ خندید و گفت:غر غر نکنین همین که روتون اب نریختم برید لطف بزرگیه
تهیونگ دوباره سرشو روی زمین گذاشت و چشماشو بست
جونگ کوک به ساعت نگاه کرد و گفت:ساعت پنجه صبحه لنتی کی این موقع بیدار میشه اخه
جوکیونگ به چهارچوب در تکیه داد و گفت:این دیگه مشکل من نیس من عادت دارم هرموقع بیدار شدم بقهرو هم بیدار کنم
جونگ کوک دستشو رو صورتش کشید و دوباره دراز کشید و چشماشو بست
جوکیونگ پاورچین پاورچین اب پاش گلهارو برداشت و به سمتشو اومد و روشون اب پاشید
جونگ کوک با عصبانیت بلند شد و از اتاقش بیرون رفت
تهیونگ بی توجه به ابی که روش ریخته میشد پتورو روی سرش کشید و سعی کرد بخوابه
جوکیونگ اب پاشو کنار گذاشت و گفت:تهیونگ بیدار شو دیگههه
تهیونگ توجهی نکرد و از جاش تکون نخورد
جونگ کوک دوباره به اتاق اومد و گفت:تهیونگو باید اینجوری بیدار کرد
تهیونگو بغل کرد و لباشو رو لباش کوبید که انگار شوک الکتریکی به تهیونگ وارد شده چشماش درشت شد و از بغل جونگ کوک بیرون پرید از اتاقش فرار کرد
جوکیونگ خندید و گفت:پس باید هرروز خودت اینجوری بیدارش کنی
جونگ کوک خندید و همراه جوکیونگ از اتاق بیرون رفتن
تهیونگ روی مبل نشسته بود و بالشتک مبل رو بغل کرده بود و چشماشو بسته بود
جوکیونگ اخمی کرد و گفت:باز که خوابیدی تهیونگ
جونگ کوک کنارش نشست و دستی به دمش کشید که باعث شد تهیونگ هینی بکشه و چشماشو باز کنه
داد زد:بیدارمممممم بخدا بیدارمممم
و دوباره چشماشو بست
جوکیونگ خندید و کنارشون نشست
یونگی و جی هوپ با کلافگی از پله ها پایین اومدن و جیمین که پشت سرشون میومد داد زد:چخبرتونهههه هنوز هوا گرگ و میشه چرا بیدارینننن
جوکیونگ اخم کرد و گفت:من نبودم میخواستین تا لنگه ظهر بخوابینا
تهیونگ نفسشو بیرون داد و بعد از دو تلاش ناموفق برای خوابیدن دوباره سعی کرد بخوابه
جونگ کوک به اطراف نگاه کرد و گفت:ته هیون کجاست؟
جوکیونگ کمی فکر کرد و گفت:با اون دختره که فکر کنم اسمش جولیا بود رفتن بیرون
تهیونگ جیغ کشید و گفت:د..د...در..دروغ میگی
جونگ کوک با وحشت گفت:نونااا واس چی گذاشتی ببرتش خدا میدونه جولیا الان چه بلایی سرش اورده
جوکیونگ اخم کرد و گفت:نترسین بابا الانا برمیگردین
که همون موقع در ورودی با لگد باز شد و ته هیون داخل اومد و به سمت در فریاد زد:دو دقیقه لال بشی نمیمیریییییی
جولیا پشت سرش با وارد شد و گفت:من احمقو بگو دو ساعته دارم برات درد دل میکنم
ته هیون دوباره داد زد:بیشتر اون پیزی که فکر کنی احمقییی
جونگ کوک به سمت ته هیون اومد و گفت:چیشده؟حالت خوبه؟کجا رفتین؟هنوز ساعت5صبحه کجا بودین؟
ته هیون نفس عمیقی کشید و گفت:جوکیونگ بهمون گفت بریم برای صبحانه خرید کنیم ماهم رفتیم خرید نکردیم که هیچ این دختره مغزمم تیلیت کرد
جونگ کوک خندید و گفت:عیب نداره حرص نخور
جونگ کوک به خدمتکاری که نزدیکشون بود گفت:برای ته هیون اب بیار
خدمتکار تعظیم کوتاهی کرد و به سمت اشپزخونه رفت
جولیا داد زد:برای این دوتا باید قلاده گرفت انقدر وحشین
جونگ کوک با بیخیالی به سمتش برگشت و گفت:.بسه دیگه برو خونه دوست پرست خستمون کردی
جولیا رو مبل نشست و گفت:همین الانم تو خونه اشم
جونگ کوک دستی روی صورتش کشید و گفت:نونا جولیا در اختیارته هرکاری خواستی باهاش بکن
جولیا با تعجب به قیافه خوشحال جوکیونگ که نزدیکش میشد نگاه کرد
که جوکیونگ دستشو گرفت و گفت:بیا بریم باهات کلی کار دارم
دستشو کشید و به سمت دیگه از خونه بردش
جی هوم به سمت ته هیون اومد و گفت:هی حالت خوبه؟
ته هیون خودشو تو بغل جی هوپ رها کرد و نفس عمیقی کشید
جونگ کوک خرگوشی خندید و گفت:بالاخره جی هوپ هیونگ عشق زندگیشو پیدا کرد...جیمین نقشت برای خراب کردن رابطه اشون چیه؟
جیمین خندید و گفت:خواهی دید
جی هوپ به شونه جونگ کوک ضربه زد و گفت:انقدر کرم نریز
ته هیون از بغلش بیرون اومد و به سمت تهیونگ رفتو کنارش نشست
زیر گوشش زمزمه کرد:تهیونگا امروز اولین روز دوره هیتمه
تهیونگ چشماش گود شد و به سمت ته هیون برگشت:حالا میخوای چیکار کنی؟
ته هیون سرشو روی شونه تهیونگ گذاشت و گفت:باید با قرص و دوا از دردش کم کنم
تهیونگ نیشخندی زد و به طرف جی هوپ داد زد:هیونگگگگگ امروز اولین روز دوره هیت ته هیونه باید خودت نجاتش بدیااا
ته هیون دستشو جلوی دهن تهیونگ گذاشت و گفت:عهههه دهنتو ببنددد
جی هوپ خندید و گفت:حله خیالت راحت
جونگ کوک و جی هوپ به سمتشون رفتن و روی مبل نشستن
صدای جیغ و داد های جوکیونگ و جولیا از طرف اشپزخونه میومد
جوکیونگ داد میزد:اینطوری نیست بده من بهت بگم
جولیا داد میزد:نمیخوام یاد بگیرممممممممممم
جونگ کوک از جاش بلند شد و گفت:بسه دیگه پاشید برید خونه هاتون خیلی اینجا موندین
چند وقتم هست نرفتیم شرکت پاشید یا برید خونه هاتون یا بیاید باهم بریم شرکت
پسرا بابیحال بلند شدن و به طرف ساکاشون رفتن که جیمین داد زد:ازت متنفرم جئون جونگ کوک زورگووووو
جونگ کوک خنید و گفت:تو حیاط منتظرم به یانگجه زنگ زدم داره میاد
و بعد سراغ اتاق خودش رفت تا لباساشو عوض کنه
ته هیون و تهیونگ سراشونو بهم چسبوندن و همزمان نفساشونو بیرون دادن
جیمین و یونگی با لباسای رسمی ازشون خداحافظی کردن به سمت حیاط رفتن
جونگ کوک با تیپ اسپرت یه سمتشون اومد ازشون خداحافظی کرد و به یونگی و جیمین ملحق شد
تا یانگجه اومد و رفتن
ته هیون با یه حساب سرانگشتی فهمید یکیشون نرفته به تهیونگ گفت:جی هوپ هیونگ رفت؟
تهیونگ خندید و گفت:نه نرفته اگه بره که تو اینجا از درد ناقص میشیته هیون به شونش زد و خندید
جولیا با حرص از دست جوکیونگ فرار کرد و کیفشو برداشت و به طرف ماشینش رفت
جوکیونگ خندید و به سمتشون اومد:یه بلایی سرش اوردم بعید میدونم تا موقعی که من اینجام برگرده
جی هوپ از پله ها پایین اومد و کنار ته هیون نشست
ته هیون خودشو بیشتر نزدیک تهیونگ کرد و از جی هکپ فاصله گرفت
جی هوپ تکون ریزی خورد و خودشو به ته هیون نزدیکتر کرد
ته هیون بیشتر به تهیونگ چسبید تا جایی که دیگه تهیونگو بغل کرده بود
جی هوپ بهش چسبید و سرشو نزدیک ته هیون کرد
زمزمه کرد:ته هیون چرا فاصله میگیری
ته هیون خندید و گفت:دلم میخواد
جی هوپ خندید و گفت:منم دلم میخواد بهت بچسبم
تهیونگ بهشون نگاه میکرد میخندید:شت یعنی واقعا شت
جی هوپ به تهیونگ نگاه کرد و گفت:میتونیم بریم اتاق تو؟
تهیونگ خندید و گفت:اره برین خوش بگذره
جی هوپ ته هیونو بغل کرد و به سمت اتاق تهیونگ رفتن
تهیونگ با بدجنسی به ته هیون خندید و براش دست تکون داد
ته هیون با اخم بهش نگاه کرد و زبون درازی کرد
جوکیونگ کنار تهیونگ نشست و گفت:تونستی راضیش کنی؟
تهیونگ با ناراحتی گفت:دیشب میخواستم بگم ولی نذاشت حرفی بزنم صبحم که اصلا وقت نشد ولی موقعی که برگرده حتما بهش میگم
جوکیونگ دستشو رو شونه تهیونگ گذاشت و گفت:اشکال نداره بعدا بهش بگو
تهیونگ سر تکون دادو به زمین خیره شد
جوکیونگ لبخند زد و گفت:الان که بیکاری میخوای زبان بهت یاد بدم؟
تهیونگ چشماش برقی زد و گفت:چه زبانی؟
-:زبان روسی
-:سخته؟
جوکیونگ خندید و گفت:نه زیاد ولی بستگی به استعداد و علاقت داره
تهیونگ لبخند زد و گفت:اگه اینجوری باشه بدم نمیاد یه تست بکنم ببینم میتونم یا نه
جوکیونگ خندید و گفت:خب همینجا بمون تا من برم دفتر و کتاب برات بیارم بهت یاد بدم
-:مرسی
جوکیونگ از جاش ببند شد و سراغ چمدونش رفت جامدادی سفید رنگری رو بیرون اورد
کتاب و دفتری هم بیرون اورد و به سمت تهیونگ اومد
وسایلو روی میز جلو تهیونگ گذاشت و گفت:فعلا برای شروع چندتا حروف و کلمه بهت یاد میدم
تهیونگ سر تکون داد و با دقت به چیزایی که جوکیونگ میگفت گوش میداد:خب ببین حروف اول д صداش میشه d
فهمیدی؟
-:اره فهمیدم
-:خب پس یه خط ازش بنویس
-:باشه
یه خط ازش نوشت و به جوکیونگ نشون داد
جوکیونگ با دقت به خطش نگاه کرد و گفت:واو خطت خیلی خوبه افرین درسته
تهیونگ خندید و به بقیه حرفاش گوش داد:حروف بعدی й که صداش میشه j اگه فهمیدی از اینم یه خط بنویستهیونگ از همه حروفایی که جوکیونگ گفت یه خط نوشت بود و حالا نوبت کلمه بود
جوکیونگ کتابو باز کرد و جلوش گذاشت:خب حالا صبح بخیر رو بهت یاد میدم(доброе утро)که تلفظشم میشه(dobraye utra) تکرار کن
تهیونگ تکرار کرد و جوکیونگ با لذت گوش داد:افرین تهیونگ خیلی خوبه برای امروز کافیه یکم استراحت کن
تهیونگ تشکر کرد و بعد از 2ساعت که نشسته بود از جاش بلند شد به سمت اتاقش رفت و در زد
با شنیدن صدای ناله ته هیون از در فاصله گرفت و ریز ریز خندید
یهو فکری به سرش زد و وارد اتاق شد
دستشو روی چشماش گذاشت و گفت:کارتونو بکنید من کاری بهتون ندارم راحت باشید فقط میخوام لباس بردارم
جیهوپ به کارش ادامه داد و با ضربه اخر ارضا شد و با سرعت از ته هیون بیرون کشید که ته هیون جیغ بلندی زد
تهیونگ لباساشو برداشت و سریع با دستپاچگی از اتاق بیرون رفت
نفس نفس میزد و دستشو روی قلبش گذاشت خندید و زیر لب گفت:حقته ته هیون عوضی_____________________________________
های گایز🙃
این پارت نسبت به بقیه کوتاه تره😚
ووت و کامنت یادتون نره🙃👌
بوس به همتون🙂❤
YOU ARE READING
my fucking hybrid
Fanfiction-:اقا خواهش میکنم نجاتم بدید جونگ کوک همونطور که به هایبریدی که زیر پاش ولو شده بود نگاه میکرد..... تخیلی/رومنس (تخیلی به خاطر وجود هایبریدها(دورگه انسان و حیوان):)